آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Major

    ˈmeɪdʒər ˈmeɪdʒə

    گذشته‌ی ساده:

    majored

    شکل سوم:

    majored

    سوم‌شخص مفرد:

    majors

    وجه وصفی حال:

    majoring

    شکل جمع:

    majors

    صفت تفضیلی:

    more major

    صفت عالی:

    most major

    معنی major | جمله با major

    adjective B2

    ارشد، سرگرد، والاتر، مافوق

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده
    adjective

    عمده، مهاد، بزرگ

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    Iran is a major producer of oil.

    ایران یک تولید‌کننده‌ی عمده‌ی نفت است.

    one of Iran's major poets

    یکی از شاعران بزرگ ایران

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    major elements

    عناصر مهاد

    major victory

    پیروزی بزرگ

    a major military offensive

    یک حمله‌ی بزرگ نظامی

    adjective

    رشید، وخیم

    a major illness

    یک بیماری وخیم

    adjective

    بالغ، به سن قانونی رسیده

    two of his major children

    دو تا از فرزندان بالغ او

    adjective

    (آموزش دانشگاهی) رشته اصلی

    a meeting for psychology majors

    گردهمایی دانشجویان رشته‌ی روانشناسی

    He is majoring in history.

    رشته‌ی اصلی تحصیلی او تاریخ است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    My major was English literature and my minor was linguistics.

    رشته‌ی اصلی من ادبیات انگلیسی و رشته‌ی فرعی من زبان‌شناسی بود.

    adjective

    اکبر، بزرگتر، بیشتر، اعظم، بزرگ، کبیر، طویل

    a major loss

    زیان کلان

    noun

    (موسیقی) ماژور

    a sonata in C major

    یک سوناتا در «c» ماژور

    verb - intransitive

    متخصص شدن

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد major

    1. adjective bigger
      Synonyms:
      big large greater considerable extensive hefty sizable oversized large-scale better superior higher upper above chief leading main primary dominant supreme most elder senior extreme exceeding ultra uppermost
      Antonyms:
      small lesser minor little
    1. adjective important
      Synonyms:
      critical serious significant vital main notable great big crucial grave influential outstanding principal top meaningful weighty chief preeminent star dangerous grievous heavyweight stellar life and death radical major-league overshadowing
      Antonyms:
      unimportant insignificant minor

    سوال‌های رایج major

    گذشته‌ی ساده major چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده major در زبان انگلیسی majored است.

    شکل سوم major چی میشه؟

    شکل سوم major در زبان انگلیسی majored است.

    شکل جمع major چی میشه؟

    شکل جمع major در زبان انگلیسی majors است.

    وجه وصفی حال major چی میشه؟

    وجه وصفی حال major در زبان انگلیسی majoring است.

    سوم‌شخص مفرد major چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد major در زبان انگلیسی majors است.

    صفت تفضیلی major چی میشه؟

    صفت تفضیلی major در زبان انگلیسی more major است.

    صفت عالی major چی میشه؟

    صفت عالی major در زبان انگلیسی most major است.

    ارجاع به لغت major

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «major» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/major

    لغات نزدیک major

    • - majestic
    • - majesty
    • - major
    • - major change
    • - major companies
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    self-determination seldom solidarity same here spectral splentic stand the test of time start from scratch bus start over strongly recommend subconsciously arrange cognation piccalilli عدلیه تفاصیل مبادی آداب پیراهن پرنده پا بلوط بازو آشغال ماهی شمشیری ماهی هادوک ماهی کف‌زی ماهی اسنپر ماهی سی بس ماهی فرشته‌ای
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.