Major

ˈmeɪdʒər ˈmeɪdʒə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    majored
  • شکل سوم:

    majored
  • سوم‌شخص مفرد:

    majors
  • وجه وصفی حال:

    majoring
  • شکل جمع:

    majors
  • صفت تفضیلی:

    more major
  • صفت عالی:

    most major

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
ارشد، سرگرد، والاتر، مافوق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
adjective
عمده، مهاد، بزرگ
- Iran is a major producer of oil.
- ایران یک تولید‌کننده‌ی عمده‌ی نفت است.
- one of Iran's major poets
- یکی از شاعران بزرگ ایران
- major elements
- عناصر مهاد
- major victory
- پیروزی بزرگ
- a major military offensive
- یک حمله‌ی بزرگ نظامی
adjective
رشید، وخیم
- a major illness
- یک بیماری وخیم
adjective
بالغ، به سن قانونی رسیده
- two of his major children
- دو تا از فرزندان بالغ او
adjective
(آموزش دانشگاهی) رشته اصلی
- a meeting for psychology majors
- گردهمایی دانشجویان رشته‌ی روانشناسی
- He is majoring in history.
- رشته‌ی اصلی تحصیلی او تاریخ است.
- My major was English literature and my minor was linguistics.
- رشته‌ی اصلی من ادبیات انگلیسی و رشته‌ی فرعی من زبان‌شناسی بود.
adjective
اکبر، بزرگتر، بیشتر، اعظم، بزرگ، کبیر، طویل
- a major loss
- زیان کلان
noun
(موسیقی) ماژور
- a sonata in C major
- یک سوناتا در «c» ماژور
verb - intransitive
متخصص شدن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد major

  1. adjective bigger
    Synonyms: above, better, big, chief, considerable, dominant, elder, exceeding, extensive, extreme, greater, hefty, higher, large, larger, large-scale, leading, main, most, oversized, primary, senior, sizable, superior, supreme, ultra, upper, uppermost
    Antonyms: lesser, little, minor, small
  2. adjective important
    Synonyms: big, chief, critical, crucial, dangerous, grave, great, grievous, heavyweight, influential, life and death, main, major-league, meaningful, notable, outstanding, overshadowing, preeminent, principal, radical, serious, significant, star, stellar, top, vital, weighty
    Antonyms: insignificant, minor, unimportant

ارجاع به لغت major

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «major» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/major

لغات نزدیک major

پیشنهاد بهبود معانی