گذشتهی ساده:
majoredشکل سوم:
majoredسومشخص مفرد:
majorsوجه وصفی حال:
majoringشکل جمع:
majorsصفت تفضیلی:
more majorصفت عالی:
most majorعمده، مهاد، بزرگ
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Iran is a major producer of oil.
ایران یک تولیدکنندهی عمدهی نفت است.
one of Iran's major poets
یکی از شاعران بزرگ ایران
major elements
عناصر مهاد
major victory
پیروزی بزرگ
a major military offensive
یک حملهی بزرگ نظامی
رشید، وخیم
a major illness
یک بیماری وخیم
بالغ، به سن قانونی رسیده
two of his major children
دو تا از فرزندان بالغ او
(آموزش دانشگاهی) رشته اصلی
a meeting for psychology majors
گردهمایی دانشجویان رشتهی روانشناسی
He is majoring in history.
رشتهی اصلی تحصیلی او تاریخ است.
My major was English literature and my minor was linguistics.
رشتهی اصلی من ادبیات انگلیسی و رشتهی فرعی من زبانشناسی بود.
اکبر، بزرگتر، بیشتر، اعظم، بزرگ، کبیر، طویل
a major loss
زیان کلان
(موسیقی) ماژور
a sonata in C major
یک سوناتا در «c» ماژور
متخصص شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «major» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/major