Majesty

ˈmædʒəsti ˈmædʒəsti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    majesties

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
(باضمیر) اعلیحضرت (به‌صورت خطاب)، بزرگی عظمت ، برتری، سلطنت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- the majesty of the law
- ابهت قانون
- There was a majesty that surrounded the old, decrepit president.
- هاله‌ی شهواری(برتری)، آن رئیس‌جمهور پیر و ناتوان را احاطه کرده بود.
- the majesty of the religious ceremonies of the Japanese
- شکوه مراسم و پایکوبی ژاپنی‌ها
- Her Majesty Queen Elizabeth II
- علیاحضرت ملکه الیزابت دوم
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد majesty

  1. noun Grandeur
    Synonyms: grandeur, greatness, nobility, glory, illustriousness, grandiosity, stateliness, grandness, splendor, loftiness
  2. noun The power of a ruler
    Synonyms: sovereignty, divine-right, supremacy
  3. noun A form of address; usually capital
    Synonyms: highness, lord, king, Royal Highness, emperor, prince, sire, eminence, queen

Collocations

ارجاع به لغت majesty

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «majesty» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/majesty

لغات نزدیک majesty

پیشنهاد بهبود معانی