جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
Fast Dictionary - فست دیکشنری
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
جستوجو
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
اطلاعات بیشتر
نرمافزار iOS
اطلاعات بیشتر
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
لغات جستوجو شده
وبلاگ
معنیها و نمونهجملهها
Idioms
Queen معنی
kwiːn
kwiːn
آخرین بهروزرسانی:
۱ دی ۱۳۹۹
Countable
Noun
شهبانو، ملکه، زن پادشاه، (ورقبازی) بیبی، (در شطرنج) وزیر
- The king and the queen entered the hall.
- شاه و شهبانو وارد تالار شدند.
- The queen of England and her husband entered the hall.
- ملکهی انگلیس و شوهرش وارد تالار شدند.
- a beauty queen
- ملکهی زیبایی
- Paris, queen of cities
- پاریس، عروس شهرها
Verb - transitive
(شطرنج) پیاده را تبدیل به وزیر کردن
Verb - transitive
Verb - intransitive
ملکه شدن
تبلیغات
(تبلیغات را حذف کنید)
Idioms
queen it
ملکهوار رفتار کردن، فخرفروشی کردن، امر و نهی کردن
لغات نزدیک queen
-
quebec
-
quebecois
-
quebracho
-
quechua
-
quechumaran
- queen
-
queen anne style
-
queen anne's lace
-
queen consort
-
queen dowager
-
queen it
دریافت فست دیکشنری از طریق اپاستور
دانلود مستقیم فست دیکشنری