امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Ruler

ˈruːlər ˈruːlə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    rulers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1
فرمانروا، حکمران، رئیس، خدیو

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- the ruler of the island
- فرمانروای جزیره
- the first ruler who established a country ...
- نخستین خدیوی که کشور گشود ...
noun countable
خط‌کش
- Draw a line with a ruler.
- با خط‌کش یک خط بکش.
- Can you measure accurately with this ruler?
- می‌توانی با این خط‌کش درست اندازه‌گیری کنی؟
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ruler

  1. noun historically, person who ruled an area
    Synonyms: baron, baroness, caesar, caliph, contessa, count, countess, crowned head, czar, czarina, dame, duchess, duke, dynast, emperor, empress, gerent, imperator, kaiser, khan, king, lady, lord, magnate, maharajah, maharani, majesty, mikado, mogul, monarch, oligarch, overlord, pasha, potentate, prince, princess, queen, rajah, rani, rex, royal, shah, sovereign, sultan, sultana, tycoon
    Antonyms: commoner, subject
  2. noun tool for measuring or calculating length
    Synonyms: folding rule, measure, measuring stick, rule, slide rule, straightedge, T-square, yardstick

لغات هم‌خانواده ruler

ارجاع به لغت ruler

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ruler» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ruler

لغات نزدیک ruler

پیشنهاد بهبود معانی