با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Czar

zɑːr zɑː
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • noun
    قیصر، تزار
    • - the President's foreign trade czar
    • - نماینده‌ی تام‌الاختیار رئیس‌جمهور در (امور) تجارت خارجی
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد czar

  1. noun emperor
    Synonyms: autocrat, despot, leader, ruler, tsar, tzar

ارجاع به لغت czar

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «czar» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/czar

لغات نزدیک czar

پیشنهاد بهبود معانی