با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Hen

hen hen
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    hens

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    مرغ، ماکیان، مرغ خانگی
    • - A hen lays eggs.
    • - مرغ تخم می‌گذارد.
    • - hens and cocks
    • - مرغ‌ها و خروس‌ها
    • - peahen
    • - طاووس ماده
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد hen

  1. noun Any warm-blooded vertebrate with feathers and wings
    Synonyms: female chicken, pullet, brooder, setting hen
  2. noun Adult female chicken
    Synonyms: biddy

ارجاع به لغت hen

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hen» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hen

لغات نزدیک hen

پیشنهاد بهبود معانی