فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Leader

ˈliːdər ˈliːdə

شکل جمع:

leaders

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1

پیشوا، رهبر، راهنما، فرمانده، قائد، سردسته، پیشگام

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

a revolutionary leader

رهبر انقلابی

He has always been a follower rather than a leader.

او همیشه دنباله‌رو بوده است نه پیشگام.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

leader of the majority group

رهبر گروه اکثریت

noun

کالایی که برای جلب مشتری به قیمت بسیار ارزان فروخته می‌شود

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
noun

(فیلم عکاسی و سینما و غیره) سر و ته فیلم (که عکس روی آن نیست و برای وصل کردن به قرقره به کار می‌رود)

noun

گیاه‌شناسی تنه‌ی درخت، ساقه‌ی اصلی

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی گیاه‌شناسی

مشاهده
noun

(روزنامه نگاری) سرمقاله

noun

موسیقی رهبر ارکستر، خواننده‌ی اصلی، نوازنده‌ی اصلی، (در ارکستر) تکنواز

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد leader

  1. noun person who guides
    Synonyms:
    guide head director manager boss chief commander governor officer principal superintendent captain conductor controller counsellor general pilot pioneer precursor forerunner harbinger herald pacesetter ruler skipper shepherd ringleader rector dean president notable notability dignitary luminary lion mistress exec eminence doyen chieftain
    Antonyms:
    follower

لغات هم‌خانواده leader

ارجاع به لغت leader

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «leader» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/leader

لغات نزدیک leader

پیشنهاد بهبود معانی