شکل جمع:
leadersپیشوا، رهبر، راهنما، فرمانده، قائد، سردسته، پیشگام
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
a revolutionary leader
رهبر انقلابی
He has always been a follower rather than a leader.
او همیشه دنبالهرو بوده است نه پیشگام.
leader of the majority group
رهبر گروه اکثریت
(فیلم عکاسی و سینما و غیره) سر و ته فیلم (که عکس روی آن نیست و برای وصل کردن به قرقره به کار میرود)
(روزنامه نگاری) سرمقاله
موسیقی رهبر ارکستر، خوانندهی اصلی، نوازندهی اصلی، (در ارکستر) تکنواز
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «leader» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/leader