فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

President

ˈprezɪdnt ˈprezɪdnt

شکل جمع:

presidents

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2

(با حرف بزرگ) رئیس‌جمهور، پرزیدنت

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

the President of France

رئیس‌جمهور فرانسه

President Ford

پرزیدنت فورد

noun countable

(مدرسه، کالج و غیره) رئیس

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

the president of the University of Iowa

رئیس دانشگاه آیووا

noun countable

(بانک و شرکت و غیره) رئیس، رئیس کل

the president of our company

رئیس شرکت ما

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد president

  1. noun chief executive
    Synonyms:
    leader boss person in charge CEO chief executive officer prime minister premier head of state chief of state commander in chief

ارجاع به لغت president

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «president» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/president

لغات نزدیک president

پیشنهاد بهبود معانی