فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Premier

prɪˈmɪr ˈpremiə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adjective C1
    ( premiere ) مقدم، برتر، والاتر، نخستین، مهم‌تر، رئیس، رهبر، نخست‌وزیر، نخستین نمایش یک نمایش‌نامه، هنرپیشه برجسته
    • - Tabriz has achieved a premier position in car- pet weaving.
    • - در قالیبافی، تبریز مقام ممتازی به دست آورده است.
    • - one of the premier books of this season
    • - یکی از عالی‌ترین کتاب‌های این فصل
    • - the British premier
    • - نخست‌وزیر بریتانیا
    • - the premier of Alberta
    • - استاندار آلبرتا (کانادا)
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد premier

  1. adjective leading; original
    Synonyms: arch, beginning, champion, chief, earliest, first, foremost, head, highest, inaugural, initial, main, opening, primary, prime, principal
    Antonyms: inferior, minor

ارجاع به لغت premier

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «premier» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/premier

لغات نزدیک premier

پیشنهاد بهبود معانی