با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Arch

ɑːrtʃ ɑːtʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    arched
  • شکل سوم:

    arched
  • سوم‌شخص مفرد:

    arches
  • وجه وصفی حال:

    arching
  • شکل جمع:

    arches

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C2
طاق، تاق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- historical arch
- طاق تاریخی
- a stone arch
- تاق سنگی
- Homeless people slept under the railway arches.
- افراد بی‌خانمان زیر تا‌ق‌های راه‌آهن می‌خوابیدند.
- In many churches the side aisles are separated from the central aisle by a row of arches.
- در بسیاری از کلیساها راهروهای کناری با یک ردیف طاق از راهروی مرکزی جدا می‌شوند.
- a bridge with three arches
- پلی با سه تاق
noun countable
هر چیز قوس‌مانند، قوس، انحنا، کمان
- There was a slight arch to her eyebrows.
- قوس جزئی در ابروهایش دیده می‌شد.
- the arch of the trees
- انحنای درختان
- an arch in the cat's back
- قوسی در کمر گربه
noun countable
پزشکی هر عضو یا قسمتی از بدن که دارای قوس است
- dental arch
- قوس دندانی
- aortic arch
- قوس آئورت
- plantar arch
- قوس کف پایی
- mandibular arch
- قوس فکی
verb - transitive verb - intransitive
قوس دادن، قوسی‌شکل کردن، منحنی کردن، خم کردن، شکل دادن یا ساختن چیزی به شکل منحنی
- She watched the cat arch its back.
- گربه را تماشا کرد که پشتش را خم می‌کرد (=قوس می‌داد).
- She arched her eyebrows.
- ابروهایش را قوس داد.
- The ball arched toward the basket.
- توپ در راه سبد شکل قوسی به خود گرفت.
adjective
ناقلا، موذی، بازیگوش، گستاخ
- an arch look
- نگاه موذی
- an arch gesture
- قیافه‌ای ناقلا
- arch comments
- نظرات موذی
prefix
بزرگ، کبیر، اعظم، اَبَر
- archduke
- دوک بزرگ
- an archbishop
- اسقف اعظم
- arch opponent
- حریف بزرگ
- an arch enemy
- دشمن اعظم
- an arch-criminal
- جنایتکار بزرگ (= اَبَر جنایتکار)
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد arch

  1. adjective principal, superior
    Synonyms: accomplished, champion, chief, consummate, expert, finished, first, foremost, greatest, head, highest, leading, main, major, master, preeminent, premier, primary, top
    Antonyms: inferior
  2. adjective knowing, coy
    Synonyms: artful, frolicsome, mischievous, pert, playful, roguish, saucy, sly, waggish, wily
  3. noun curve, curved structure
    Synonyms: arc, archway, bend, bow, curvature, dome, semicircle, span, vault
  4. verb curve
    Synonyms: arc, bend, bow, bridge, camber, extend, form, hook, hump, hunch, round, shape, span, stretch

Collocations

  • arch bridge

    پل قوسی، پل دارای تاقهای ضربی (مثل سی و سه پل اصفهان)

  • victory arch

    تاق نصرت

  • proscenium arch

    دهانه‌ی صحنه (که پرده از آن آویخته است)

ارجاع به لغت arch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «arch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/arch

لغات نزدیک arch

پیشنهاد بهبود معانی