شکل جمع:
domesگنبد، قبه، قلعه گرد، گنبد زدن، منزلگاه، شلجمی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the dome of Sheikh Lotfollah Mosque
گنبد مسجد شیخ لطف الله
a pleasure dome
کاخ عشرت
The sun was hanging in a coppery dome.
خورشید در گنبدی سرخگون آویخته بود.
the dome of heaven
گنبد آسمان
the domed roof of the church
طاق گنبددار کلیسا
Upward pressure has domed the rock surface.
فشار به سوی بالا سطح صخره را گنبدسان کرده است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dome» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dome