فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Dome

doʊm dəʊm

شکل جمع:

domes

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive countable

گنبد، قبه، قلعه گرد، گنبد زدن، منزلگاه، شلجمی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

the dome of Sheikh Lotfollah Mosque

گنبد مسجد شیخ لطف الله

a pleasure dome

کاخ عشرت

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The sun was hanging in a coppery dome.

خورشید در گنبدی سرخگون آویخته بود.

the dome of heaven

گنبد آسمان

the domed roof of the church

طاق گنبددار کلیسا

Upward pressure has domed the rock surface.

فشار به سوی بالا سطح صخره را گنبدسان کرده است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dome

  1. noun arched part of ceiling
    Synonyms:
    roof top covering arch vault span arcade bulge bubble cupola mosque

ارجاع به لغت dome

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dome» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dome

لغات نزدیک dome

پیشنهاد بهبود معانی