گذشتهی ساده:
bulgedشکل سوم:
bulgedسومشخص مفرد:
bulgesوجه وصفی حال:
bulgingشکل جمع:
bulgesبرآمدگی، شکم، تحدب، ورم، بالارفتگی، صعود، متورم شدن، باد کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the bulge of a pregnant woman's stomach
برآمدگی شکم زن آبستن
a bulge in the wall
شکمدادگی دیوار
bulging eyes
چشمان ورقلیده (بیرونزده)
bulging muscles
عضلات قلمبه سلمبه (پر از برجستگی)
His file bulged with documents and evidence.
پروندهی او از اسناد و مدارک باد کرده بود (مملو بود).
the bulge in the prices
تورم قیمتها
the bulge in the youth population
افزایش سریع تعداد جوانان
سرزده وارد شدن
چیره شدن (بر)، برتری داشتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bulge» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bulge