گذشتهی ساده:
bumpedشکل سوم:
bumpedسومشخص مفرد:
bumpsوجه وصفی حال:
bumpingشکل جمع:
bumpsتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
(اتفاقی کسی را) دیدن، (اتفاقی به کسی) بر خوردن
(عامیانه) کشتن، سر به نیست کردن، کلک کسی را کندن
(قیمت چیزی را) ناگهان و بسیار بالا بردن
(اتفاقاً به کسی) برخوردن، تصادفاً ملاقات کردن
(اتقاقی) برخورد کردن، تصادف کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bump» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bump