(اتفاقی کسی را) دیدن، (اتفاقی به کسی) بر خوردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
I never expected to bump into my old high school teacher at the grocery store.
اصلاً انتظار نداشتم معلم قدیمی دبیرستانم در خواربارفروشی ببینم.
I always bump into my neighbor while taking out the trash.
همیشه هنگام بیرون آوردن سطل زباله، اتفاقی به همسایهام بر میخورم.
(اتقاقی) برخورد کردن، تصادف کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Be careful not to bump into the table when you walk by.
مراقب باشید وقتی از کنار میز عبور میکنید، به میز برخورد نکنید.
She was so absorbed in her book that she didn't notice and bumped into the lamppost.
او آنقدر غرق در کتابش بود که متوجه نشد و به تیر چراغبرق برخورد کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bump into» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bump-into