امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Bump Into

bʌmp ˈɪntu bʌmp ˈɪnt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • phrasal verb C1
    (اتفاقی کسی را) دیدن، (اتفاقی به کسی) بر خوردن
    • - I never expected to bump into my old high school teacher at the grocery store.
    • - اصلاً انتظار نداشتم معلم قدیمی دبیرستانم در خواربارفروشی ببینم.
    • - I always bump into my neighbor while taking out the trash.
    • - همیشه هنگام بیرون آوردن سطل زباله، اتفاقی به همسایه‌ام بر می‌خورم.
  • collocation
    (اتقاقی) برخورد کردن، تصادف کردن
    • - Be careful not to bump into the table when you walk by.
    • - مراقب باشید وقتی از کنار میز عبور می‌کنید، به میز برخورد نکنید.
    • - She was so absorbed in her book that she didn't notice and bumped into the lamppost.
    • - او آن‌قدر غرق در کتابش بود که متوجه نشد و به تیر چراغ‌برق برخورد کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bump into

  1. phrasal verb happen upon
    Synonyms: chance upon, come across, encounter, hit, light, light upon, luck, meet, meet up with, run across, run into, stumble, tumble
  2. phrasal verb Cause (a thing) to collide with
  3. phrasal verb Meet by chance

ارجاع به لغت bump into

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bump into» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bump-into

لغات نزدیک bump into

پیشنهاد بهبود معانی