تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
ضربهی متقابل زدن، پس زدن، تلافی کردن
کشف کردن، (ناگهان مشکل یا مسئلهای را) حل کردن، به فکر افتادن
مخ زدن، لاس زدن
مخ زدن، لاس زدن
1- ضربهی متقابل زدن 2- مورد نکوهش قرار دادن، انتقاد کردن، کوبیدن (دشمنان)
(عامیانه) حملهی ناجوانمردانه کردن، به آدم ذلیل حمله یا جور کردن، آدم افتاده را زدن
(عامیانه) مجذوب یکدیگر شدن، با هم اخت شدن، از هم خوش آمدن
(سخن) بردل نشستن، اثر کردن، تحتتأثیر قرار دادن
1- بر سر کسی کوفتن 2- (با اصرار یا تکرار) در مغز کسی چپاندن، شیرفهم کردن
(انگلیسی - عامیانه) متعجب و آزرده کردن
(امریکا - عامیانه) در خوردن مشروب الکلی زیاده روی کردن، حسابی دم به خمره زدن
(عامیانه) به بطری (مشروب) پناه بردن، مشروب زیاد خوردن
(عامیانه) گند بالا آوردن، موجب آبروریزی شدن، اثر بسیار بد داشتن
(عامیانه) به بستر رفتن، به رختخواب رفتن
1- سرمقالهی روزنامهها را بهخود اختصاص دادن 2- ورد زبانها شدن، موضوع داغ روز شدن
(عامیانه) از جا دررفتن، (از شدت خشم) بهخود پریدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «hit» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hit