امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Sensation

senˈseɪʃn senˈseɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    sensations

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable B2
احساس، حس، شعور، ادراک

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- a sensation of cold
- احساس سرما
- the sensation of hearing
- حس شنوایی
noun countable
شور، هیجان، غلغله، جنجال
- His new play has created a sensation in New- York.
- نمایش جدید او در نیویورک غلغله به پا کرده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sensation

  1. noun feeling, perception
    Synonyms:
    awareness consciousness emotion gut reaction impression passion response sense sensibility sensitiveness sensitivity sentiment susceptibility thought tingle vibes
  1. noun something wonderful or awe-inspiring
    Synonyms:
    agitation bomb bombshell commotion excitement flash furor hit marvel miracle phenomenon portent prodigy scandal stir stunner surprise thrill wonder wow

ارجاع به لغت sensation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sensation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sensation

لغات نزدیک sensation

پیشنهاد بهبود معانی