با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Scandal

ˈskændl ˈskændl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    scandals

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive B2
    رسوایی، افتضاح، ننگ، تهمت، تهمت زدن
    • - After a series of scandals about his wife, he resigned yesterday.
    • - بعد از یک سلسله آبروریزی مربوط به زنش، دیروز استعفا داد.
    • - The Watergate scandal led to Nixon's demise.
    • - رسوایی واترگیت منجر به برکناری نیکسون شد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد scandal

  1. noun public embarrassment
    Synonyms: aspersion, backbiting, backstabbing, belittlement, calumny, crime, defamation, depreciation, detraction, dirty linen, discredit, disgrace, dishonor, disparagement, disrepute, dynamite, eavesdropping, gossip, hearsay, idle rumor, ignominy, infamy, mud, obloquy, opprobrium, reproach, rumor, scorcher, shame, sin, skeleton in closet, slander, tale, talk, turpitude, wrongdoing

ارجاع به لغت scandal

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «scandal» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/scandal

لغات نزدیک scandal

پیشنهاد بهبود معانی