گذشتهی ساده:
dynamitedشکل سوم:
dynamitedسومشخص مفرد:
dynamitesوجه وصفی حال:
dynamitingدینامیت، با دینامیت ترکاندن، منفجر کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The Japanese had dynamited all the bridges.
ژاپنیها همهی پلها را با دینامیت منفجر کرده بودند.
To politicians, the word "inflation" is dynamite.
برای سیاستبازان واژهی «تورم» نحس است.
This film has been box-office dynamite.
این فیلم از نظر فروش بلیط معرکه کرده است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dynamite» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dynamite