گذشتهی ساده:
gossipedشکل سوم:
gossipedسومشخص مفرد:
gossipsوجه وصفی حال:
gossipingشکل جمع:
gossipsشایعات بیاساس، شایعات بیپرو پا، دریوری، اراجیف، بدگویی، سخنچینی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
the gossip concerning his resignation
شایعات مربوط به استعفای او
Her letter was full of gossip.
نامهی او پر از سخنچینی بود.
شایعه پراکندن، خبرکشی کردن، حرف مفت زدن، خبرچینی کردن، ژاژخایی کردن، شایعات بیاساس دادن، دریوری گفتن یا نوشتن، سخنچینی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
those who gossip seldom consider the truth.
آنانکه شایعهپراکنی میکنند کمتر به واقعیت توجه دارند.
he was the worst gossip in our office.
او شایعهپراکنترین فرد ادارهی ما بود.
Stop gossiping and do your work.
از حرف مفت زدن دستبردار و کارت را انجام بده.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «gossip» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/gossip