گذشتهی ساده:
wiredشکل سوم:
wiredسومشخص مفرد:
wiresوجه وصفی حال:
wiringشکل جمع:
wiresسیم، مفتول، سیم تلگراف
telephone wire
سیم تلفن
a wire bridge
پل سیمی
from behind a prison wire
از پشت سیم خاردار زندان
to reply by wire
تلگرافی پاسخ دادن
to send a wire
تلگرام فرستادن
wire news
خبر تلگرافی
سیمکشی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Faulty wiring caused a fire.
سیمکشی بد موجب حریق شد.
The statues were wired together.
مجسمهها با سیم به هم بسته شده بودند.
مخابره کردن
He wired in his resignation.
استعفای خودش را با تلگراف فرستاد.
تا لحظات آخر، تا پایان کار
در آخرین لحظه وارد شدن یا انجام دادن
پارتیبازی کردن، از نفوذ خود استفاده (یا سو استفاده کردن)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «wire» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wire