با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Wiring

ˈwaɪrɪŋ ˈwaɪərɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    wired
  • شکل سوم:

    wired
  • سوم‌شخص مفرد:

    wires
  • شکل جمع:

    wirings

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective
سیم‌کشی، مؤسسه سیم‌سازی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The wiring of the house took ten days.
- سیمکشی خانه ده روز طول کشید.
- The school's wiring is old.
- (شبکه‌ی) سیمکشی مدرسه قدیمی است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wiring

  1. noun The process of installing wires
    Synonyms: electrification, electrifying, installation of wire, preparation for electric service, doing the wiring
  2. noun Installed wires
    Synonyms: wirework, electric line, cable work, cables, electric installations, facilities for electric power, facilities for electric light
  3. noun Circuitry
    Synonyms: circuit system, filamentation, wireworks, electrical wire distribution, tubing, circuit pattern, circuiting, threading, process, route, line, path, pattern, trail
  4. verb Send cables, wires, or telegrams
    Synonyms: filing, flashing, telegraphing
  5. verb Equip for use with electricity
    Synonyms: electrifying

لغات هم‌خانواده wiring

ارجاع به لغت wiring

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wiring» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wiring

لغات نزدیک wiring

پیشنهاد بهبود معانی