امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Wireless

ˈwaɪrləs ˈwaɪələs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun adverb
بی‌سیم، بدون سیم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wireless

  1. noun A communication system based on broadcasting electromagnetic waves
    Synonyms:
    radio radiocommunication
  1. noun An electronic receiver that detects and demodulates and amplifies transmitted signals
    Synonyms:
    radio-receiver receiving set radio set radio tuner
  1. adjective Having no wires
    Synonyms:
    radio radioed on-the-air broadcast beamed shore-to-ship ship-to-shore short-wave transatlantic transpacific
    Antonyms:
    wired

لغات هم‌خانواده wireless

  • verb - transitive
    wire

ارجاع به لغت wireless

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wireless» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wireless

لغات نزدیک wireless

پیشنهاد بهبود معانی