آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ اسفند ۱۴۰۳

    Broadcast

    ˈbrɒːdkæst ˈbrɔːdkɑːst

    گذشته‌ی ساده:

    broadcast

    شکل سوم:

    broadcast

    سوم‌شخص مفرد:

    broadcasts

    وجه وصفی حال:

    broadcasting

    شکل جمع:

    broadcasts

    توضیحات:

    در معانی اول تا سوم، در انگلیسی آمریکایی همچنین می‌توان از broadcasted به‌جای broadcast در حالت جمع استفاده کرد.

    در معنای هفتم، در انگلیسی بریتانیایی به‌جای broadcast از terrestrial استفاده می‌شود.

    معنی broadcast | جمله با broadcast

    verb - intransitive verb - transitive B2

    (خبر، برنامه و...) (از رادیو، تلویزیون و...) پخش کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    They will broadcast the championship game live.

    آن‌ها بازی قهرمانی را به‌طور زنده پخش خواهند کرد.

    The documentary will broadcast on national television next week.

    این مستند هفته‌ی آینده در تلویزیون ملی پخش خواهد شد.

    verb - transitive

    داده‌پراکنی کردن، (اطلاعات، شایعه و...) منتشر کردن، اعلام کردن، اشاعه دادن، گسترش دادن، اطلاع دادن، بازگو کردن، پراکندن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    She didn't mean to broadcast the rumor about her friend’s breakup.

    او قصد نداشت که شایعه‌ی جدایی دوستش را منتشر کند.

    Important news will be broadcast to the public through social media.

    اخبار مهم ازطریق رسانه‌های اجتماعی به اطلاع عموم رسانده خواهد شد.

    verb - transitive

    (بذر، جوانه و...) پاشیدن، افشاندن، پراکندن

    They decided to broadcast the fertilizer over the land.

    آن‌ها تصمیم گرفتند که بر روی زمین کود بپاشند.

    The best time to broadcast the seeds is in early spring.

    بهترین زمان برای بذرافشانی کردن، اوایل بهار است.

    noun countable

    برنامه، برنامه‌ی تلویزیونی، برنامه‌ی رادیویی

    Listeners eagerly awaited the next episode of the radio broadcast.

    شنوندگان مشتاقانه منتظر قسمت بعدی برنامه‌ی رادیویی بودند.

    He works behind the scenes for one of the popular television broadcasts.

    او در پشت‌صحنه‌ی یکی از برنامه‌های تلویزیونی محبوب کار می‌کند.

    noun uncountable

    پخش (برنامه‌ی تلویزیونی یا رادیویی)

    The live broadcast was interrupted by technical difficulties.

    پخش زنده به‌دلیل مشکلات فنی قطع شد.

    They worked tirelessly to get the series ready for broadcast.

    آن‌ها بی‌وقفه کار کردند تا سریال را آماده‌ی پخش کنند.

    adjective

    (از رادیو، تلویزیون و...) پخش‌شده، انتشاریافته

    The broadcast content was informative and engaging for the audience.

    محتوای پخش‌شده برای مخاطب آموزنده و جذاب بود.

    The broadcast interview with the celebrity has drawn a lot of media attention.

    مصاحبه‌ی انتشاریافته از این سلبریتی، توجه رسانه‌ای بسیاری را به خود جلب کرده است.

    adjective

    انگلیسی آمریکایی زمینی، غیرماهواره‌ای

    Broadcast radio stations are still popular in many regions.

    ایستگاه‌های رادیویی زمینی هنوز در بسیاری از مناطق محبوب هستند.

    Some people prefer broadcast television over satellite options.

    برخی از مردم تلویزیون زمینی را به گزینه‌های ماهواره‌ای ترجیح می‌دهند.

    adverb

    به‌صورت گسترده، به‌طور عمومی

    She spoke broadcast about her experiences during the trip.

    او به‌طور عمومی درباره‌ی تجربیاتش در طول سفر صحبت کرد.

    He shared his thoughts broadcast during the interview.

    او در حین مصاحبه افکارش را به‌صورت گسترده به اشتراک گذاشت.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد broadcast

    1. noun information on electronic media
      Synonyms:
      show program announcement transmission publication performance advertisement telecast newscast radiocast air time simulcast
    1. verb put forth on electronic media
      Synonyms:
      send air show transmit announce communicate relay circulate radio telegraph telephone cable beam telecast televise radiograph colorcast go on the air put on the air get out be on the air go on the airwaves simulcast
    1. verb make public
      Synonyms:
      announce declare publish advertise report communicate distribute spread proclaim circulate disseminate promulgate blazon sow strew blare annunciate troll
      Antonyms:
      hide keep quiet secret

    سوال‌های رایج broadcast

    گذشته‌ی ساده broadcast چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده broadcast در زبان انگلیسی broadcast است.

    شکل سوم broadcast چی میشه؟

    شکل سوم broadcast در زبان انگلیسی broadcast است.

    شکل جمع broadcast چی میشه؟

    شکل جمع broadcast در زبان انگلیسی broadcasts است.

    وجه وصفی حال broadcast چی میشه؟

    وجه وصفی حال broadcast در زبان انگلیسی broadcasting است.

    سوم‌شخص مفرد broadcast چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد broadcast در زبان انگلیسی broadcasts است.

    ارجاع به لغت broadcast

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «broadcast» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/broadcast

    لغات نزدیک broadcast

    • - broadband
    • - broadbill
    • - broadcast
    • - broadcaster
    • - broadcasting
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    forever forgive and forget formality former fortitude fortuitous fortunately fountain of youth four hundred frederick fresh air Friday fungible furthermore futuristic معذب اسطوخدوس قلک غفلت کردن غافل شدن لب مطلب مشکل تانک الم‌شنگه عسکری آروغ آقا اسطرلاب جناغ سینه طاقدیس
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.