با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Get Out

ɡɛt aʊt gɛt aʊt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • phrasal verb verb - intransitive A2
    خارج شدن، بیرون رفتن
    • - It's time to get out of this toxic relationship.
    • - وقت آن رسیده است که از این رابطه‌ی سمی خارج شویم.
    • - We got out of the hotel.
    • - از هتل خارج شدیم.
    • - Get out of my room!
    • - از اتاقم برو بیرون!
    • - I wish my boss would get out of my office and let me work in peace.
    • - ای کاش رئیسم از دفترم بیرون می‌رفت و اجازه می‌داد در آرامش کار کنم.
  • phrasal verb verb - transitive
    خارج کردن، بیرون کردن، درآوردن (چیزی یا کسی از جایی)
    • - Can you help me get my sister out of bed.
    • - می‌شه کمکم کنی خواهرم رو از تخت دربیاریم؟
    • - He got out her violin and started to play.
    • - ویولنش را درآورد و شروع به نواختن کرد.
    • - Get that man out of my house!
    • - اون مرد رو از خونه‌ام بیرون کن!
  • phrasal verb verb - intransitive
    دررفتن، فرار کردن، گریختن
    • - The prisoners were planning to get out of jail using a secret tunnel.
    • - زندانیان قصد داشتند با استفاده از یک تونل مخفی از زندان فرار کنند.
    • - The prisoners were thrilled to finally get out of their cells and breathe in fresh air after months of confinement.
    • - زندانی‌ها از این‌که بالاخره پس از ماه‌ها حبس از سلول‌های خود می‌گریزند و در هوای تازه نفس می‌کشند، هیجان‌زده بودند.
  • phrasal verb verb - intransitive
    افشا شدن، برملا شدن، درز پیدا کردن (خبر و اطلاعات و غیره)
    • - I don't want this information to get out, it could ruin my reputation.
    • - نمی‌خواهم این اطلاعات افشا شود، ممکن است شهرت من را خراب کند.
    • - After months of hiding, the truth about the company's financial crisis finally got out.
    • - پس از ماه‌ها پنهان‌کاری، سرانجام حقیقت در مورد بحران مالی شرکت به بیرون درز پیدا شد.
  • idiom informal
    انگلیسی آمریکایی برو بابا، برو گم شو (برای بیان ناباوری)
    • - Get out! You mean to tell me you've never tried pizza before?
    • - برو بابا! می‌خوای به من بگی که تا حالا پیتزا نخورده‌ای؟
    • - Get out! You expect me to believe that story?
    • - برو گم شو! توقع داری اون داستان رو باور کنم؟
  • phrasal verb verb - transitive
    از بین‌ بردن، زدودن، پاک کردن (لکه)
    • - I need to get the stain out of my shirt before I wear it again.
    • - پیش از این‌که دوباره پیراهنم را بپوشم باید لکه را از روی آن پاک کنم.
    • - She washed the shirt twice, but she couldn’t get the stain out.
    • - دوبار پیراهن را شست اما نتوانست لکه را از بین ببرد.
  • phrasal verb
    منتشر شدن، توزیع شدن، عرضه شدن (کتاب و غیره)
    • - The author's latest novel is finally getting out in bookstores nationwide.
    • - تازه‌ترین رمان این نویسنده بالاخره در کتابفروشی‌های سراسر کشور منتشر می‌شود.
    • - The new iPhone model is set to get out in stores next month.
    • - مدل جدید آیفون قرار است ماه آینده در فروشگاه‌ها توزیع شود.
  • phrasal verb informal
    انگلیسی بریتانیایی حل کردن (مسئله و غیره)
    • - The puzzle was so challenging that I thought I would never get it out.
    • - پازل به‌قدری چالش‌برانگیز بود که فکر می‌کردم هرگز آن را حل نمی‌کنم.
    • - If you want to get out the crossword puzzle, you need to be patient and methodical.
    • - اگر می‌خواهید جدول کلمات متقاطع را حل کنید، باید صبور و منظم باشید.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد get out

  1. phrasal verb escape
    Synonyms: alight, avoid, beat it, begone, be off, break out, bug off, buzz off, clear out, decamp, depart, dodge, duck, egress, evacuate, evade, exit, extricate oneself, flee, fly, free oneself, go, hightail, kite, leave, make tracks, run away, scram, shirk, shun, skedaddle, split, take a hike, take off, vacate, vamoose, withdraw
    Antonyms: capture, grab, seize
  2. phrasal verb Come out of a situation; to escape a fate
  3. phrasal verb Help someone leave
  4. phrasal verb Leave a vehicle such as a car
  5. phrasal verb Become known
  6. phrasal verb Spend free time out of the house
  7. phrasal verb Publish something or make a product available
  8. phrasal verb Say something with difficulty
  9. phrasal verb Clean something. To eliminate dirt or stains

ارجاع به لغت get out

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «get out» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/get-out-2

لغات نزدیک get out

پیشنهاد بهبود معانی