گذشتهی ساده:
alightedشکل سوم:
alightedسومشخص مفرد:
alightsوجه وصفی حال:
alightingروشن، شعلهور، سوزان، سبک کردن، راحت کردن، تخفیف دادن، روشن کردن، آتش زدن، برق زدن، پیاده شدن، فرودآمدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She greeted me as I alighted from the train.
هنگامی که از ترن پیاده شدم، او به استقبالم آمد.
The bird circled and alighted on the branch.
پرنده دوری زد و بر شاخه نشست.
Clow-worms had set the bushes alight.
کرمهای شبتاب بوتهها را نورانی کرده بودند.
She looked at me with her eyes alight.
با چشمانی براق به من نگاه کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «alight» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/alight