آخرین به‌روزرسانی:

نان به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

خمیر پخته‌شده در تنور

فونتیک فارسی

naan
اسم

bread

نان کپک‌زده

moldy bread

نان تخم‌مرغ‌دار

eggy bread

روزی، درآمد

فونتیک فارسی

naan
اسم

daily bread, food, nourishment, livelihood, means of earning a living, bread and butter, income, subsistence

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

به نان شب محتاج بودن

be in dire poverty

(در بریتانیا) نان بخور و نمیر، نان و پنیر

bread and water

نمونه‌جمله‌های بیشتر

نان کسی را آجر کردن، روزی کسی را بریدن

take the bread out of somebody's mouth

عامیانه bakery

loaf

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد نان

  1. مترادف:
    خبز نغن
  1. مترادف:
    خوراک طعام غذا
  1. مترادف:
    رزق روزی
  1. مترادف:
    معیشت

ارجاع به لغت نان

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «نان» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/نان

لغات نزدیک نان

پیشنهاد بهبود معانی