daily bread, sustenance, portion, ration, diet, fare
او بهسختی کار میکند تا روزیاش را به دست آورد.
He works hard to earn his daily bread.
کشاورزان بهسختی کار کردند تا روزی خانوادههایشان را تأمین کنند.
The farmers worked hard to provide sustenance for their families.
someday, one day, sometime
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
روزی تقاص جنایت خود را پس خواهد داد.
Someday, he will account for his crime.
روزی نوبت ارائهی عقاید تو هم فرا خواهد رسید.
Someday your ideas too will have their day in court.
daily, per day, each day
در خیمهسرای آنها روزی دو گوسفند ذبح میکردند.
In their camp area they butchered two sheep each day.
چاه روزی هزار بشکه نفت بیرون میداد.
The well delivered 1000 barrels of oil per day.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «روزی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/روزی