food, dish, fare, nourishment, nutriment, aliment, edibles, provisions, sustenance, nutrition, nurture, cuisine, refreshments, purveyance, rations, pabulum, plate, viand, diet, meat, treat, comestible(s), repast, victual, board, provender, feed, (informal) grub, din-din
انسان به خوراک نیاز دارد.
a human being needs food
برای مهمانان خوراکهای گوناگونی پختیم.
we cooked various dishes for the guests
موجودی خوراک ما داشت تمام میشد.
our stock of previsions was running out
خوراک این کودک فقط شیر است.
this child's nourishment is only milk
پُرخوراک
a big eater
خوراک بچه
baby food
خوراک پرکالری
high-calorie food
خوراک پرهیزی/ خوراک رژیمی/ پرودخوراک
diet food
خوراک پیشپخته
pre-cooked food
خوراک خورنده
eater, feeder
خوراک دام
cattle food, animal food
خوراکدهی برگی/ خوراکدهی به برگ گیاهان
foliar feeding
خوراکشناسی
alimentology, food science, sitology
خوراک کمکالری
low-calorie food
خوراک مرغ/غذایی که مرغ میخورد
chicken feed
meal, dose, course
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
شام دربردارندهی هفت خوراک
a dinner consisting of seven courses
او روزی چهار خوراک غذا میخورد.
she eats four meals a day
شکل درست و معیار واژه «خوراک» است. «خوراک» به معنی غذای مصرفی انسان یا حیوان و مواد غذایی است و در زبان فارسی به همین صورت نوشته میشود.
شکل «خراک» نادرست و غلط املایی است و در منابع رسمی و فرهنگهای لغت فارسی پذیرفته نیست.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «خوراک» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/خوراک