تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی سفر
(بر لبان کسی) لبخند نقش بستن، لبخند پدیدار شدن
به وجد آوردن، سر ذوق آوردن، هیجانزده کردن، سر شوق آوردن، سرحال آوردن
(فضای مجازی، خطوط تلفنی و...) منفجر کردن، ترکاندن
گل از گل کسی شکفتن، خوشحال شدن، شادمان شدن، چشمان کسی از خوشحالی برق زدن (آشکار شدن نشانههای هیجان و خوشحالی در چهره یا چشمان فرد)
سیگار را روشن کردن
روشن کردن، نورانی کردن
آتش روشن کردن، سوزاندن، مشتعل کردن
(عامیانه) 1- حمله کردن 2- نکوهش کردن، سرزنش کردن
ناگهان رفتن، به سرعت عزیمت کردن
سپیدهدم، فجر، پگاه، سحر
شعلهور ساختن، (آتش) افروختن
طبق فهم و شعور شخص
آشکار کردن، پرده برداشتن، افشا کردن
آشکار کردن، افشا کردن، نمایاندن
آشکار شدن، افشا شدن، نمایان شدن
با در نظر گرفتن، نظر به، از نقطه نظر
light at the end of the tunnel
کورسوی امید، روزنهی امید، نوری در دل تاریکی، امید به بهبود و یا اتمام اوضاع دشوار (پایان شب سیه، سپید است)
آشکار شدن، برملا شدن، اعلام شدن
(با اعمال نابخردانه) به خود و شهرت خود صدمه زدن
(موضوع و غیره) روشن کردن، آشکار کردن
1- منگ، گیج 2- احمق، سفیه، کم عقل
دست کم گرفتن، ناچیز تلقی کردن، سرسری گرفتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «light» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ بهمن ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/light