گذشتهی ساده:
darkenedشکل سوم:
darkenedسومشخص مفرد:
darkensوجه وصفی حال:
darkeningتاریک شدن، تاریک کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to darken a room by turning off the lights
با خاموش کردن چراغها اتاقی را تاریک کردن
His face darkened with anger.
چهرهاش از خشم تیره شد.
A cloud of locusts darkened the sky.
ابری از ملخ آسمان را سیاه کرد.
Age was darkening his eyes.
سالخوردگی چشمهایش را تار میکرد.
not darken one's door (or doorway)
به خانهی کسی نرفتن، (به جایی) نرفتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «darken» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/darken