آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۷ خرداد ۱۴۰۴

    Shadow

    ˈʃædoʊ ˈʃædəʊ

    گذشته‌ی ساده:

    shadowed

    شکل سوم:

    shadowed

    سوم‌شخص مفرد:

    shadows

    وجه وصفی حال:

    shadowing

    شکل جمع:

    shadows

    معنی shadow | جمله با shadow

    noun countable B1

    سایه

    At noontime a person's shadow becomes smaller.

    هنگام ظهر سایه‌ی انسان کوتاه‌تر می‌شود.

    Her profile had cast a shadow on the wall.

    سایه‌ی نیم‌رخ او بر دیوار افتاده بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    sin and her shadow death

    (میلتون) گناه و سایه‌ی او: مرگ

    the shadow of a fat man

    سایه‌ی مردی چاق

    noun plural

    تاریکی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    They waited in the shadows until the guards passed.

    آن‌ها در تاریکی منتظر ماندند تا نگهبانان رد شوند.

    She disappeared into the shadows without a trace.

    او بی‌هیچ ردی در تاریکی ناپدید شد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Night's shadows rose from the east.

    تاریکی شب از خاور به پا خاست.

    noun countable

    سیاهی دور چشم، تیرگی زیر چشم

    Stress and fatigue often result in dark shadows beneath the eyes.

    استرس و خستگی اغلب باعث ایجاد سیاهی دور چشم می‌شوند.

    The concealer helped reduce the appearance of under-eye shadows.

    کانسیلر به کاهش بروز تیرگی زیر چشم کمک کرد.

    noun countable

    سایه، تحت‌تأثیر، تحت‌الشعاع، در معرض

    He had to live under the shadow of his handsome, talented brother.

    او ناچار بود تحت‌الشعاع برادر خوش‌قیافه و پر‌استعداد خود باقی بماند.

    The company operates under the shadow of possible bankruptcy.

    این شرکت در زیر سایه‌ی ورشکستگی احتمالی فعالیت می‌کند.

    noun singular

    ذره، اندک، کم‌ترین مقدار، رد، اثر، سایه

    I didn’t detect a shadow of hesitation in his voice.

    حتی ذره‌ای تردید در صدایش احساس نکردم.

    She smiled, but there was a shadow of sadness in her eyes.

    او لبخند زد، اما اندکی اندوه در چشمانش دیده می‌شد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    After the illness, he was a mere shadow of his former self.

    پس‌از بیماری او فقط سایه‌ای از شکل سابقش بود.

    noun countable

    سایه، تعقیب‌کننده، دنبال‌کننده

    He tried to lose his shadow by weaving through the crowded market.

    او تلاش کرد با پیچ و خم رفتن در بازار شلوغ، از تعقیب‌کننده‌اش رها شود.

    The journalist assigned a shadow to the politician to observe his daily activities.

    روزنامه‌نگار دنبال‌کننده‌ای را به سیاستمدار گماشت تا فعالیت‌های روزانه او را زیرنظر بگیرد.

    noun countable

    انگلیسی بریتانیایی کارآموز، شاگرد (که برای یادگیری کار، شخصی دیگر را دنبال می‌کند)

    He worked as a shadow to the senior engineer for two weeks.

    او به‌مدت دو هفته به‌عنوان کارآموزی در کنار مهندس ارشد کار کرد.

    Being a shadow gives you a real-world perspective on the job.

    کارآموز بودن به شما دیدگاهی واقع‌بینانه از شغل می‌دهد.

    noun countable

    وهم، خواب، خیال، شبح

    He lives in a world of shadows.

    او در عالم اوهام زندگی می‌کند.

    She felt a chill as if a shadow had passed through her.

    احساس سرما کرد، انگار شبحی از درونش عبور کرده باشد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to chase after shadows

    دنبال خواب و خیال رفتن

    verb - transitive

    تعقیب کردن، دنبال کردن، ردگیری کردن، زیر نظر گرفتن

    Two detectives were assigned to shadow the Russian spy everywhere.

    دو کارآگاه مأمور شدند که جاسوس روسی را در همه‌جا تعقیب کنند.

    He noticed that someone was shadowing him on his way home.

    متوجه شد که کسی در مسیر بازگشت به خانه او را دنبال می‌کند.

    verb - transitive

    همراهی کردن، دنبال کردن (برای یادگرفتن کاری)

    As part of the training, new recruits shadow staff in different departments.

    به‌عنوان بخشی از آموزش، نیروهای جدید در بخش‌های مختلف با کارکنان همراه می‌شوند.

    Before starting her internship, she spent two days shadowing the team leader.

    پیش‌از شروع کارآموزی‌اش، دو روز را صرف همراهی کردن سرپرست تیم کرد.

    verb - transitive

    سایه افکندن، سایه انداختن

    The clouds shadowed the valley as the storm approached.

    با نزدیک شدن طوفان، ابرها بر دره سایه انداختند.

    Tall buildings shadow the small park throughout the day.

    ساختمان‌های بلند در تمام طول روز بر این پارک کوچک سایه می‌افکندند.

    verb - transitive

    غمگین کردن، تاریک کردن، آزار دادن، مصبیت‌بار کردن

    The bad news shadowed everyone.

    آن خبر بد همه را اندوهگین کرد.

    The loss of his father shadowed his entire adult life.

    مرگ پدرش تمام دوران بزرگسالی‌اش را تاریک کرد.

    verb - transitive

    قدیمی پناه دادن، محافظت کردن، حمایت کردن، زیر چتر خود گرفتن

    The older soldiers shadowed the recruits during their first mission.

    سربازان باتجربه در اولین مأموریت از سربازان تازه‌کار حمایت کردند.

    The tree shadowed the animals from the scorching sun.

    درخت، حیوانات را از آفتاب سوزان محافظت کرد.

    verb - transitive

    قدیمی پنهان کردن

    The true meaning of his words was shadowed by sarcasm.

    معنای واقعی حرف‌هایش با طعنه پنهان شده بود.

    She shadowed her emotions, refusing to show any vulnerability.

    او احساسات خود را پنهان کرد، و از نشان دادن هرگونه ضعف خودداری کرد.

    adjective

    انگلیسی بریتانیایی سایه (مربوط به سیاست‌مداران در حزب مخالف)

    He has ambitions to move from the shadow government to the real Cabinet.

    او قصد دارد از دولت سایه به کابینه‌ی واقعی منتقل شود.

    The Shadow Cabinet met to discuss their response to the budget.

    کابینه‌ی سایه برای بررسی واکنش خود به بودجه، جلسه برگزار کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد shadow

    1. noun a supernatural being, such as a ghost
      Synonyms:
      apparition bogey bogeyman bogle eidolon ghost phantasm phantasma phantom revenant shade specter spirit visitant wraith spook haunt
    1. noun an agent assigned to observe and report on another
      Synonyms:
      tail watcher shadower
    1. noun a slight amount or indication
      Synonyms:
      trace breath dash ghost hair hint intimation semblance shade soupçon streak suggestion suspicion taste tinge touch whiff whisper whisker vestige tincture
    1. verb to keep (another) under surveillance by moving along behind
      Synonyms:
      dog follow track trail bird-dog tail
    1. noun darkness
      Synonyms:
      dark shade obscurity gloom dimness cover protection shelter dusk umbra penumbra obscuration umbrage adumbration
      Antonyms:
      light brightness
    1. noun hint, suggestion
      Synonyms:
      suggestion touch trace tinge intimation smack suspicion vestige relic memento tincture breath
      Antonyms:
      information
    1. verb make dark
      Synonyms:
      darken dim shade cloud obscure overshadow veil screen gray overcast bedim shelter cast a shadow becloud inumbrate adumbrate umbrage hang haze
      Antonyms:
      brighten lighten
    1. verb follow secretly
      Synonyms:
      follow watch tail trail pursue stalk spy on keep in sight dog

    Collocations

    in (or under) the shadow of

    1- مجاور، در شرف 2- تحت‌الشعاع، تحت‌تأثیر

    be under the shadow of

    زیر سایه ... بودن

    cast a shadow over

    سایه انداختن بر (هم فیزیکی هم مجازی)، تحت الشعاع قرار دادن

    Idioms

    under the shadow of

    در خطر چیزی، محکوم به چیزی

    beyond the shadow of a doubt

    بدون هیچ‌گونه شک و تردید

    لغات هم‌خانواده shadow

    • noun
      shadow
    • adjective
      shadowy, shadow
    • verb - transitive
      shadow, overshadow

    سوال‌های رایج shadow

    گذشته‌ی ساده shadow چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده shadow در زبان انگلیسی shadowed است.

    شکل سوم shadow چی میشه؟

    شکل سوم shadow در زبان انگلیسی shadowed است.

    شکل جمع shadow چی میشه؟

    شکل جمع shadow در زبان انگلیسی shadows است.

    وجه وصفی حال shadow چی میشه؟

    وجه وصفی حال shadow در زبان انگلیسی shadowing است.

    سوم‌شخص مفرد shadow چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد shadow در زبان انگلیسی shadows است.

    ارجاع به لغت shadow

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «shadow» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/shadow

    لغات نزدیک shadow

    • - shading
    • - shadoof
    • - shadow
    • - shadow box
    • - shadow cabinet
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    eventually everlasting every one every other day exchange student exercise authority let go horny matcha pollen ghee tick off sine Ju quartz سبیل زن‌ذلیل ستبر سترگ سجود اتراق کردن اولویت بالاخره انضباط محابا پلمب پلمب کردن افتادن انداختن تزیین
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.