گذشتهی ساده:
shadowedشکل سوم:
shadowedسومشخص مفرد:
shadowsوجه وصفی حال:
shadowingشکل جمع:
shadowsسایه
At noontime a person's shadow becomes smaller.
هنگام ظهر سایهی انسان کوتاهتر میشود.
Her profile had cast a shadow on the wall.
سایهی نیمرخ او بر دیوار افتاده بود.
sin and her shadow death
(میلتون) گناه و سایهی او: مرگ
the shadow of a fat man
سایهی مردی چاق
تاریکی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
They waited in the shadows until the guards passed.
آنها در تاریکی منتظر ماندند تا نگهبانان رد شوند.
She disappeared into the shadows without a trace.
او بیهیچ ردی در تاریکی ناپدید شد.
Night's shadows rose from the east.
تاریکی شب از خاور به پا خاست.
سیاهی دور چشم، تیرگی زیر چشم
Stress and fatigue often result in dark shadows beneath the eyes.
استرس و خستگی اغلب باعث ایجاد سیاهی دور چشم میشوند.
The concealer helped reduce the appearance of under-eye shadows.
کانسیلر به کاهش بروز تیرگی زیر چشم کمک کرد.
سایه، تحتتأثیر، تحتالشعاع، در معرض
He had to live under the shadow of his handsome, talented brother.
او ناچار بود تحتالشعاع برادر خوشقیافه و پراستعداد خود باقی بماند.
The company operates under the shadow of possible bankruptcy.
این شرکت در زیر سایهی ورشکستگی احتمالی فعالیت میکند.
ذره، اندک، کمترین مقدار، رد، اثر، سایه
I didn’t detect a shadow of hesitation in his voice.
حتی ذرهای تردید در صدایش احساس نکردم.
She smiled, but there was a shadow of sadness in her eyes.
او لبخند زد، اما اندکی اندوه در چشمانش دیده میشد.
After the illness, he was a mere shadow of his former self.
پساز بیماری او فقط سایهای از شکل سابقش بود.
سایه، تعقیبکننده، دنبالکننده
He tried to lose his shadow by weaving through the crowded market.
او تلاش کرد با پیچ و خم رفتن در بازار شلوغ، از تعقیبکنندهاش رها شود.
The journalist assigned a shadow to the politician to observe his daily activities.
روزنامهنگار دنبالکنندهای را به سیاستمدار گماشت تا فعالیتهای روزانه او را زیرنظر بگیرد.
انگلیسی بریتانیایی کارآموز، شاگرد (که برای یادگیری کار، شخصی دیگر را دنبال میکند)
He worked as a shadow to the senior engineer for two weeks.
او بهمدت دو هفته بهعنوان کارآموزی در کنار مهندس ارشد کار کرد.
Being a shadow gives you a real-world perspective on the job.
کارآموز بودن به شما دیدگاهی واقعبینانه از شغل میدهد.
وهم، خواب، خیال، شبح
He lives in a world of shadows.
او در عالم اوهام زندگی میکند.
She felt a chill as if a shadow had passed through her.
احساس سرما کرد، انگار شبحی از درونش عبور کرده باشد.
to chase after shadows
دنبال خواب و خیال رفتن
تعقیب کردن، دنبال کردن، ردگیری کردن، زیر نظر گرفتن
Two detectives were assigned to shadow the Russian spy everywhere.
دو کارآگاه مأمور شدند که جاسوس روسی را در همهجا تعقیب کنند.
He noticed that someone was shadowing him on his way home.
متوجه شد که کسی در مسیر بازگشت به خانه او را دنبال میکند.
همراهی کردن، دنبال کردن (برای یادگرفتن کاری)
As part of the training, new recruits shadow staff in different departments.
بهعنوان بخشی از آموزش، نیروهای جدید در بخشهای مختلف با کارکنان همراه میشوند.
Before starting her internship, she spent two days shadowing the team leader.
پیشاز شروع کارآموزیاش، دو روز را صرف همراهی کردن سرپرست تیم کرد.
سایه افکندن، سایه انداختن
The clouds shadowed the valley as the storm approached.
با نزدیک شدن طوفان، ابرها بر دره سایه انداختند.
Tall buildings shadow the small park throughout the day.
ساختمانهای بلند در تمام طول روز بر این پارک کوچک سایه میافکندند.
غمگین کردن، تاریک کردن، آزار دادن، مصبیتبار کردن
The bad news shadowed everyone.
آن خبر بد همه را اندوهگین کرد.
The loss of his father shadowed his entire adult life.
مرگ پدرش تمام دوران بزرگسالیاش را تاریک کرد.
قدیمی پناه دادن، محافظت کردن، حمایت کردن، زیر چتر خود گرفتن
The older soldiers shadowed the recruits during their first mission.
سربازان باتجربه در اولین مأموریت از سربازان تازهکار حمایت کردند.
The tree shadowed the animals from the scorching sun.
درخت، حیوانات را از آفتاب سوزان محافظت کرد.
قدیمی پنهان کردن
The true meaning of his words was shadowed by sarcasm.
معنای واقعی حرفهایش با طعنه پنهان شده بود.
She shadowed her emotions, refusing to show any vulnerability.
او احساسات خود را پنهان کرد، و از نشان دادن هرگونه ضعف خودداری کرد.
انگلیسی بریتانیایی سایه (مربوط به سیاستمداران در حزب مخالف)
He has ambitions to move from the shadow government to the real Cabinet.
او قصد دارد از دولت سایه به کابینهی واقعی منتقل شود.
The Shadow Cabinet met to discuss their response to the budget.
کابینهی سایه برای بررسی واکنش خود به بودجه، جلسه برگزار کرد.
1- مجاور، در شرف 2- تحتالشعاع، تحتتأثیر
زیر سایه ... بودن
سایه انداختن بر (هم فیزیکی هم مجازی)، تحت الشعاع قرار دادن
در خطر چیزی، محکوم به چیزی
بدون هیچگونه شک و تردید
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «shadow» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/shadow