با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Haunt

hɒːnt hɔːnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    haunted
  • شکل سوم:

    haunted
  • سوم‌شخص مفرد:

    haunts
  • وجه وصفی حال:

    haunting
  • شکل جمع:

    haunts

توضیحات

همچنین می‌توان از hant or ha'nt به‌ جای haunt استفاده کرد.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb B2
زیاد رفت‌وآمد کردن در، دیدار مکرر کردن، پیوسته آمدن به، آمد‌وشد زیاد، خطور، مراجعه مکرر، محل اجتماع تبهکاران، آمیزش، دوستی، روحی که زیاد به محلی آمد‌وشد کند، تردد کردن، پاتوق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- He loved and haunted the theater.
- او تئاتر را دوست داشت و پیوسته به آن می‌رفت.
- The murderer haunted the scene of his crime.
- جانی مدام به محل جنایت خود سر می‌زد.
- Everywhere she went, lovers haunted that beautiful woman.
- آن زن زیبا هر کجا می‌رفت، عشاق دور او را می‌گرفتند.
- The memory of her death still haunts me.
- خاطره‌ی مرگ او هنوز هم مداوم به مغزم خطور می‌کند.
- That terrible question haunted his heart.
- آن پرسش مهیب دائم به قلبش هجوم می‌آورد.
- Images of yellow and white flowers haunt the lines of his poetry.
- نماد گلهای زرد و سفید با خطوط اشعار او عجین شده است.
- a haunted house
- خانه‌ی دارای ارواح
- The river is said to be haunted by certain evil spirits.
- می‌گویند رودخانه میعادگاه ارواح خبیثه است.
- For a while, the library became his haunt.
- چند صباحی کتابخانه‌ی دانشگاه پاتوق او بود.
- a haunt of tigers
- محل گردهمایی پلنگان
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد haunt

  1. noun place for socializing
    Synonyms: abode, bar, clubhouse, cubbyhole, den, dwelling, gathering place, habitat, hangout, headquarters, home, lair, living quarters, locality, meeting place, niche, place, purlieu, range, rendezvous, resort, retreat, site, stomping ground, trysting place, watering hole
  2. verb visit as a spirit
    Synonyms: agitate, agonize, annoy, appall, appear, bedevil, be ever present, beset, besiege, come back, disquiet, dwell, float, frighten, harass, harrow, hound, hover, infest, inhabit, intrude, madden, manifest, materialize, molest, nettle, obsess, overrun, permeate, pervade, pester, plague, possess, prey on, rack, reappear, recur, return, rise, spook, stay with, tease, terrify, terrorize, torment, trouble, vex, voodoo, walk, weigh on, worry
  3. verb spend a lot of time at
    Synonyms: affect, frequent, habituate, hang about, hang around, hang out, infest, repair, resort, tarry at, visit

ارجاع به لغت haunt

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «haunt» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/haunt

لغات نزدیک haunt

پیشنهاد بهبود معانی