گذشتهی ساده:
infestedشکل سوم:
infestedسومشخص مفرد:
infestsوجه وصفی حال:
infestingهجوم کردن در، فراوان بودن در، ول نکردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Beetles have infested the kitchen.
آشپزخانه از سوسک پر شدهاست.
a lawn infested with weeds
چمنی پر از علف هرزه
Fleas that infest cats.
ککهایی که انگل گربه میشوند.
Horses infested with worms.
اسبهایی که دچار کرم (زدگی) شدهاند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «infest» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/infest