امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Swarm

swɔːrm swɔːm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    swarmed
  • شکل سوم:

    swarmed
  • سوم‌شخص مفرد:

    swarms
  • وجه وصفی حال:

    swarming
  • شکل جمع:

    swarms

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive adverb
گروه، دسته زیاد، گروه زنبوران، ازدحام، ازدحام کردن، هجوم آوردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- a swarm of onlookers
- سیلی از تماشاچیان
- The bees swarmed around him.
- زنبورها برسرش ریختند.
- People swarmed around his car.
- مردم ریختند دور اتومبیلش.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد swarm

  1. noun large, moving group
    Synonyms:
    army bevy blowout concourse covey crowd crush drove flock herd horde host jam mass mob multitude myriad pack press push school shoal throng troop turnout
  1. verb move forward as a group
    Synonyms:
    abound be alive be numerous cluster congregate crawl crowd flock flow gather gather like bees jam mass mob move in a crowd overrun pullulate rush together stream teem throng
    Antonyms:
    retreat

ارجاع به لغت swarm

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «swarm» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/swarm

لغات نزدیک swarm

پیشنهاد بهبود معانی