امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Army

ˈɑːrmi ˈɑːmi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    armies

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
(نظامی) ارتش، لشگر، سپاه، گروه، دسته، جمعیت، صف

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- the British army
- نیروی زمینی انگلستان
- The two armies clashed on the banks of the Euphrates.
- دو قشون در ساحل فرات با هم برخورد کردند.
- the army of the east
- سپاه شرق
- the Salvation Army
- سپاه رستگاری
- the army of the unemployed
- گروه عظیم بیکاران
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد army

  1. noun military force, usually for land
    Synonyms:
    armed force artillery battalion battery brigade cavalry column command company corps detail division flight formation infantry legion outfit patrol unit platoon regiment soldiers soldiery squad troops wing
  1. noun group resembling military force
    Synonyms:
    array cloud company crowd division flock horde host legion mob multitude outfit pack regiment scores swarm throng unit

ارجاع به لغت army

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «army» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/army

لغات نزدیک army

پیشنهاد بهبود معانی