Outfit

ˈaʊtfɪt ˈaʊtfɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    outfitted
  • شکل سوم:

    outfitted
  • سوم‌شخص مفرد:

    outfits
  • وجه وصفی حال:

    outfitting
  • شکل جمع:

    outfits

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
لباس (برای موقعیت یا فعالیت خاص)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The dancers wore colorful outfits that shimmered under the stage lights.
- رقصندگان لباس‌های رنگارنگی پوشیده بودند که زیر نور صحنه می‌درخشید.
- She wore a stunning outfit to the wedding.
- او در مراسم عروسی لباسی خیره‌کننده به تن داشت.
- a fall outfit
- لباس پاییزه
noun countable informal
گروه، دسته
- Our outfit was composed of ten mountain climbers and one guide.
- دسته‌ی ما مرکب از ده کوهنورد و یک راهنما بود.
- The company's outfit was focused on sustainability and eco-friendly practices.
- گروه این شرکت روی پایداری و شیوه‌های سازگار با محیط‌زیست متمرکز بود.
verb - transitive
مجهز کردن، تجهیز کردن (به ابزار و با لباس و غیره)، ابزاررسانی کردن
- The soldier was outfitted with a bulletproof vest, helmet, and combat boots for his mission.
- این سرباز برای مأموریت خود به جلیقه‌ی ضدگلوله، کلاه ایمنی و چکمه‌های جنگی مجهز شده بود.
- He outfitted fishermen.
- او ماهیگیران را تجهیز کرد.
noun countable
ابزار، تجهیزات، وسایل، لوازم، سازوبرگ (کار و غیره)، باروبنه (سفر)
- a mason's outfit
- وسایل کار بنا
- a dentist's outfit
- ابزار کار دندانپزشک
- camping outfit
- وسایل اردو
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد outfit

  1. noun set of clothes or equipment
    Synonyms: accoutrements, apparatus, appliances, clothing, costume, ensemble, garb, gear, get-up, guise, kit, machinery, materiel, outlay, paraphernalia,provisions, rig, rigging, suit, supplies, tackle, togs, trappings, wardrobe
  2. noun large group; business
    Synonyms: band, clique, company, concern, corps, coterie, crew, enterprise, establishment, firm, house, organization, party, set, squad, team, troop, troupe, unit
  3. verb clothe, equip
    Synonyms: accoutre, appoint, arm, deck out, drape, fit out, furnish, gear, prepare, provide, provision, rig up, stock, suit, supply, tog, turn out
    Antonyms: bare, unclothe

ارجاع به لغت outfit

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «outfit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/outfit

لغات نزدیک outfit

پیشنهاد بهبود معانی