شکل جمع:
establishmentsمؤسسه، بنگاه، سازمان، بنیاد، نهاد، تشکیلات
political establishment
تشکیلات سیاسی
She works at an educational establishment.
او در یک مؤسسهی آموزشی کار میکند.
پایهریزی، برپایی، بنا، تأسیس، تشکیل، ایجاد، برقراری، استقرار، تثبیت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
(با حرف بزرگ) ارباب قدرت، صاحبان نفوذ، مقامات، زعمای قوم، رژیم، دستگاه حاکم، نظام موجود، وضع موجود
افراد، پرسنل، دست اندرکاران
(در بریتانیا) کلیسای رسمی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «establishment» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/establishment