با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Installation

ˌɪnstəˈleɪʃn ˌɪnstəˈleɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    installations

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun C1
نصب، تأسیسات

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- the installation of the club's new officers
- گمارش سرپرستان جدید باشگاه
- the installation of machinery
- نصب ماشین‌آلات
- the building's heating installation
- تأسیسات گرمایشی ساختمان
- We destroyed the enemy's missile installations.
- ما تأسیسات موشکی دشمن را منهدم کردیم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد installation

  1. noun establishment, inauguration
    Synonyms: accession, coronation, fitting, furnishing, inaugural, induction, installment, instatement, investiture, investment, launching, ordination, placing, positioning, setting up
  2. noun equipment
    Synonyms: base, establishment, fort, fortification, furnishings, lighting, machinery, plant, post, power, station, system, wiring

ارجاع به لغت installation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «installation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/installation

لغات نزدیک installation

پیشنهاد بهبود معانی