آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۶ آذر ۱۴۰۳

    Station

    ˈsteɪʃn ˈsteɪʃn

    گذشته‌ی ساده:

    stationed

    شکل سوم:

    stationed

    سوم‌شخص مفرد:

    stations

    وجه وصفی حال:

    stationing

    شکل جمع:

    stations

    معنی station | جمله با station

    noun countable A1

    سفر ایستگاه (اتوبوس یا قطار)

    station, ایستگاه (اتوبوس یا قطار)
    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی سفر

    مشاهده

    The train station was bustling with commuters.

    ایستگاه قطار پر از مسافران هرروزه بود.

    The station was located in the heart of the city.

    ایستگاه در قلب شهر قرار داشت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    She waited at the bus station for over an hour.

    او بیش از یک ساعت در ایستگاه اتوبوس منتظر ماند.

    noun countable B1

    ایستگاه (شبکه‌های تلویزیونی یا رادیویی یا برنامه‌هایی که از آن شبکه‌ها پخش می‌شوند)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    Our local station has been broadcasting for over 50 years.

    ایستگاه محلی ما بیش از پنجاه سال است که برنامه پخش می‌کند.

    I listen to the station every morning on my way to work.

    هر روز صبح در راه رفتن به محل کار به ایستگاه گوش می‌دهم.

    noun countable

    جایگاه، پایگاه، مرکز (ساختمان یا مکانی برای انجام خدمات یا فعالیت خاص)

    a police station

    کلانتری، مرکز پلیس، پاسگاه

    The fire station was always prepared to respond to emergencies.

    مرکز آتش‌نشانی همیشه آماده‌ی پاسخگویی هنگام شرایط اضطراری بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The research station conducted experiments to study the effects of pollution on marine life.

    مرکز تحقیقاتی برای بررسی اثرات آلودگی بر زندگی دریایی آزمایش‌هایی را انجام داد.

    an agricultural experiment station

    پژوهشکده‌ی کشاورزی

    a geological station

    مرکز زمین‌شناسی

    noun countable

    -داری (گوسفند یا گاو)، دامداری (بزرگ) (در استرالیا و نیوزیلند)

    The cattle station was passed down through generations in the family.

    گاوداری در خانواده از نسلی به نسل دیگر منتقل شد.

    The workers on the station lived in small cottages.

    کارگران دامداری در کلبه‌های کوچک زندگی می‌کردند.

    noun countable

    جا، جایگاه، محل، موضع

    a sentinel's station

    جایگاه نگهبان

    Waiters stood at their stations in the dining hall.

    در تالار غذاخوری پیشخدمت‌ها در محل کار خود مستقر بودند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Colonel Fard spent five years at his first station.

    سرهنگ فرد پنج سال در محل مأموریت اول خود بود.

    noun countable

    جایگاه، رتبه، پایه (موقعیت فرد در جامعه به‌ویژه موقعیتی که در آن متولد شده است)

    a woman of high station

    بانویی بلند‌پایه

    Despite his humble station, he worked hard to achieve success.

    علی‌رغم جایگاه سطح پایینش، برای رسیدن به موفقیت سخت تلاش کرد.

    verb - transitive

    مستقر کردن، در جایی قرار دادن

    Two guards were stationed at either side of the gate.

    دو نگهبان در طرفین دروازه مستقر بودند.

    During the war he was stationed in Shiraz.

    در زمان جنگ در شیراز مستقر شد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He stationed himself between the two enemies.

    او خود را میان آن دو دشمن قرار داد.

    noun

    نحوه‌ی ایستادن، طرز ایستادن

    His station was confident.

    نحوه‌ی ایستادن او مطمئن و بااعتماد‌به‌نفس بود.

    The soldier's station was at attention during the military ceremony.

    طرز ایستادن سرباز در مراسم نظامی مورد توجه قرار گرفت.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد station

    1. noun headquarters, base
      Synonyms:
      location place position site spot base situation post house terminal stop seat locus depot whereabouts main office base of operations home office
    1. noun social or occupational status
      Synonyms:
      position place situation standing rank state class occupation employment post level grade order duty business service capacity calling sphere footing character appointment caste estate stratum
    1. verb place at a location
      Synonyms:
      put set place install establish fix assign post base lodge plant appoint allot garrison park commission
      Antonyms:
      move remove displace

    Collocations

    train station

    ایستگاه قطار

    سوال‌های رایج station

    معنی station به فارسی چی میشه؟

    کلمه "station" در زبان انگلیسی به معنای ایستگاه، محل و مرکز است و در زمینه‌های مختلفی مورد استفاده قرار می‌گیرد. این واژه به‌طور کلی به مکانی اشاره دارد که در آن فعالیت خاصی انجام می‌شود یا جایی که افراد یا وسایل نقلیه به طور موقت متوقف می‌شوند. در ادامه به بررسی معانی مختلف و نکات جالب مرتبط با این کلمه می‌پردازیم.

    معانی مختلف "station"

    1. ایستگاه حمل و نقل: یکی از اصلی‌ترین معانی "station" به ایستگاه‌های حمل و نقل مانند ایستگاه قطار، اتوبوس و مترو اشاره دارد. این مکان‌ها به عنوان نقاط توقف برای مسافران عمل می‌کنند و معمولاً امکاناتی نظیر بلیط‌فروشی، انتظار و گاهی فروشگاه‌ها و رستوران‌ها را در خود دارند.

    2. ایستگاه رادیو و تلویزیون: در حوزه رسانه، "station" به ایستگاه‌های رادیویی و تلویزیونی اشاره دارد که برنامه‌های مختلفی را برای پخش به مخاطبان فراهم می‌کنند. این ایستگاه‌ها می‌توانند محلی یا ملی باشند و به تولید محتوا و پخش اخبار و سرگرمی مشغولند.

    3. ایستگاه فضایی: در زمینه علم و فناوری، "station" به ایستگاه‌های فضایی اشاره دارد، مانند ایستگاه فضایی بین‌المللی (ISS) که فضانوردان در آن زندگی و کار می‌کنند و به تحقیقات علمی می‌پردازند.

    4. ایستگاه کاری: در محیط‌های اداری و صنعتی، "station" می‌تواند به محل کار یا ایستگاه‌های کاری اشاره داشته باشد که در آن کارمندان وظایف خود را انجام می‌دهند. این ایستگاه‌ها می‌توانند شامل میز کار، تجهیزات و ابزارهای لازم برای انجام فعالیت‌های مختلف باشند.

    نکات جالب درباره "station"

    - تاریخچه: واژه "station" از زبان لاتین "statio" به معنی توقف یا ایستادن آمده است. این واژه در قرون وسطی به تدریج به زبان‌های مختلف اروپایی راه یافته و معانی مختلفی پیدا کرده است.

    - استفاده در نام‌گذاری: بسیاری از مکان‌ها و نهادها از کلمه "station" در نام‌گذاری خود استفاده می‌کنند. به عنوان مثال، ایستگاه‌های قطار مانند "Grand Central Station" در نیویورک یا ایستگاه‌های مترو با نام‌های خاص.

    - تکنولوژی‌های نوین: با پیشرفت تکنولوژی، مفهوم "station" نیز دچار تغییر و تحول شده است. به عنوان مثال، ایستگاه‌های شارژ خودروهای الکتریکی و ایستگاه‌های خدمات خودکار در حال تبدیل شدن به بخش‌های مهمی از زیرساخت‌های حمل و نقل مدرن هستند.

    - ایستگاه‌های خدماتی: در صنایع دیگر، مانند نفت و گاز، "station" به معنای ایستگاه‌های خدماتی است که سوخت و خدمات دیگر را به خودروها ارائه می‌دهند.

    گذشته‌ی ساده station چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده station در زبان انگلیسی stationed است.

    شکل سوم station چی میشه؟

    شکل سوم station در زبان انگلیسی stationed است.

    شکل جمع station چی میشه؟

    شکل جمع station در زبان انگلیسی stations است.

    وجه وصفی حال station چی میشه؟

    وجه وصفی حال station در زبان انگلیسی stationing است.

    سوم‌شخص مفرد station چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد station در زبان انگلیسی stations است.

    ارجاع به لغت station

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «station» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/station

    لغات نزدیک station

    • - staticize
    • - statics
    • - station
    • - station break
    • - station house
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    self-determination seldom solidarity same here spectral splentic stand the test of time start from scratch bus start over strongly recommend subconsciously arrange cognation piccalilli عدلیه تفاصیل مبادی آداب پیراهن پرنده پا بلوط بازو آشغال ماهی شمشیری ماهی هادوک ماهی کف‌زی ماهی اسنپر ماهی سی بس ماهی فرشته‌ای
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.