فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Train Station

ˈtreɪn ˌsteɪʃn ˈtreɪn ˌsteɪʃn

شکل جمع:

train stations

معنی و نمونه‌جمله‌ها

collocation noun countable

ایستگاه قطار

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

The train station was located in the heart of the city.

ایستگاه قطار در قلب شهر قرار داشت.

The old train station had a charming architecture.

ایستگاه قدیمی قطار معماری جذابی داشت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She waited patiently at the train station for her friend.

او در ایستگاه قطار صبورانه منتظر دوستش بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد train station

  1. noun a place on a railway line where trains regularly stop so that passengers can get on or off; a railway station

ارجاع به لغت train station

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «train station» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/train-station

لغات نزدیک train station

پیشنهاد بهبود معانی