با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Banana

bəˈnænə bəˈnɑːnə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    bananas

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable uncountable A1
    میوه موز
    • - The grocery store had a sale on organic bananas this week.
    • - خواربارفروشی این هفته فروش موز ارگانیک داشت.
    • - A banana is a great source of potassium for post-workout recovery.
    • - موز منبعی عالی از پتاسیم برای ریکاوری بعداز تمرین است.
  • noun countable
    گیاه‌شناسی درخت موز
    • - The banana in our backyard is bearing fruit.
    • - درخت موز در حیاط خانه‌ی ما درحال میوه دادن است.
    • - I planted a beautiful banana in my garden.
    • - درخت موز زیبایی در باغچه کاشتم.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد banana

  1. noun Any of several tropical and subtropical treelike herbs of the genus Musa having a terminal crown of large entire leaves and usually bearing hanging clusters of elongated fruits
    Synonyms: banana tree, gagman, gagster, ironist, jokesmith, punner

Idioms

  • to go bananas

    (عامیانه) 1- با ابلهی و هیجان عمل کردن، هیجان‌زده و دستپاچه شدن 2- بسیار خشمگین شدن، از کوره در رفتن

  • to be bananas

    1- ابله بودن، احمق بودن 2- خل بودن

ارجاع به لغت banana

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «banana» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/banana

لغات نزدیک banana

پیشنهاد بهبود معانی