فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Site

saɪt saɪt

گذشته‌ی ساده:

sited

شکل سوم:

sited

سوم‌شخص مفرد:

sites

وجه وصفی حال:

siting

شکل جمع:

sites

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1

محل، جا، مکان، مقر، ایستگاه، پایگاه

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

the site of a battle

رزمگاه، محل وقوع جنگ

a good site for a deep well

جای خوبی برای چاه عمیق

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the exact site where the murder took place

درست همان جایی که قتل اتفاق افتاد

riverfront sites for summer cottages

زمین‌های مناسب برای کلبه‌های تابستانی در کنار رودخانه

verb - transitive

تعیین کردن، معلوم کردن، قرار دادن، تعیین محل کردن، مستقر ساختن، مکانیابی کردن، جای چیزی را معین کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

a house magnificently sited on the hill

خانه‌ای که در جای عالی برفراز تپه قرار دارد

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد site

  1. noun place of activity
    Synonyms:
    location place spot position situation point ground section post station locality locale layout plot range scene home habitat haunt hangout locus lay slot fix mise en scène wherever X marks the spot

ارجاع به لغت site

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «site» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/site

لغات نزدیک site

پیشنهاد بهبود معانی