آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۷ اردیبهشت ۱۴۰۴

    Plot

    plɑːt plɒt

    گذشته‌ی ساده:

    plotted

    شکل سوم:

    plotted

    سوم‌شخص مفرد:

    plots

    وجه وصفی حال:

    plotting

    شکل جمع:

    plots

    معنی plot | جمله با plot

    noun countable B2

    ادبیات سینما و تئاتر پِی‌رنگ، داستان، طرح داستان، قصه، خط داستان (برای فیلم، کتاب، نمایشنامه و...)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    This novel has a complicated plot.

    این رمان داستان پیچیده‌ای دارد.

    I found the movie's plot to be predictable.

    به نظر من خط داستانی فیلم قابل پیش‌بینی بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The movie has a very simple plot.

    این فیلم پی‌رنگ بسیار ساده‌ای دارد.

    The plot thickened as new characters were introduced.

    با معرفی شخصیت‌های جدید، قصه پیچیده‌تر شد.

    The plot twist at the end completely changed my perception of the story.

    پیچش داستانی پایانی، فهم من از داستان را کاملاً تغییر داد.

    noun countable

    توطئه، دسیسه، نقشه (برنامه‌ریزی پنهانی برای انجام اقدامات مخرب و غیرقانونی)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    a plot to assassinate the president

    دسیسه‌ی قتل رئیس‌جمهور

    The conspirators hatched a devious plot to overthrow the government.

    توطئه‌گران برای سرنگونی دولت نقشه‌ای موذیانه کشیدند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Authorities uncovered a plot to bomb several key buildings in the city.

    مقامات از توطئه‌ی بمب‌گذاری در چندین ساختمان کلیدی شهر پرده برداشتند.

    noun countable C2

    قطعه‌زمین، زمین، قطعه، تکه‌زمین، قواره‌ی زمین

    He bought a plot of land to build a house.

    به‌منظور ساخت خانه، قطعه‌زمینی را خریداری کرد.

    We divided the land into several plots.

    زمین را به چندین قطعه تقسیم کردیم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The farmer divided his field into several plots.

    کشاورز، مزرعه‌ی خود را به چندین قطعه تقسیم کرد.

    a garden plot

    یک قطعه زمین مشجر

    a plot of land 20 by 50 meters

    یک قواره زمین 20 در 50 متر

    a cemetery plot

    قطعه‌ای زمین در گورستان

    noun countable

    انگلیسی آمریکایی نمودار، طرح

    This plot shows the relationship between temperature and pressure.

    این نمودار رابطه‌ی بین دما و فشار را نشان می‌دهد.

    The plot provides a visual representation of the experimental results.

    این نمودار، نمایشی بصری از نتایج تجربی ارائه می‌دهد.

    verb - transitive

    رسم کردن، کشیدن، ترسیم کردن، مشخص کردن، طرح‌ریزی کردن

    The architect plotted the room dimensions on the blueprint.

    معمار ابعاد اتاق را روی نقشه‌ی ساختمانی کشید.

    The captain plotted a new route to avoid the storm.

    ناخدا مسیر جدیدی را برای دور زدن طوفان ترسیم کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Scientists plotted the changes in temperature over the past decade.

    دانشمندان تغییرات دما را در دهه‌ی گذشته روی نمودار ثبت کردند.

    The engineer plotted the data points on the graph to analyze the trend.

    مهندس نقاط داده را روی نمودار رسم کرد تا روند را تحلیل کند.

    We need to plot the data points on a graph to see the trend.

    ما باید نقاط داده را روی نمودار رسم کنیم تا روند را ببینیم.

    They plotted the course of the plane.

    آن‌ها مسیر هواپیما را تعیین کردند.

    verb - intransitive verb - transitive

    توطئه کردن، دسیسه چیدن، نقشه کشیدن

    They plotted against the government.

    آن‌ها بر ضد دولت توطئه کردند.

    He was accused of plotting against the company.

    او به دسیسه‌چینی علیه شرکت متهم شد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The villains began to plot their revenge.

    تبهکاران شروع به نقشه کشیدن برای انتقام خود کردند.

    She suspected that someone was plotting against her.

    او گمان می‌کرد که کسی علیه او دسیسه می‌کند.

    She plotted the murder of her husband.

    او نقشه‌ی قتل شوهرش را طرح کرد.

    verb - transitive

    (برای غافلگیر کردن یا شوخی کردن با کسی) نقشه کشیدن، برنامه چیدن، تدارک دیدن

    The kids were plotting to scare their dad when he got home.

    بچه‌ها نقشه می‌کشیدند که وقتی پدرشان به خانه می‌آید، او را بترسانند.

    We secretly plotted a fun prank for our teacher’s last day.

    ما در خفا برای آخرین روز معلم‌مان، شوخی بامزه‌ای طراحی کردیم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    She’s plotting something special for her best friend’s wedding.

    او دارد برای عروسی بهترین دوستش برنامه‌ی سورپرایز ویژه‌ای را می‌چیند.

    verb - transitive

    پیرنگ‌نویسی کردن، داستان‌پردازی کردن، طرح داستان را نوشتن، پی‌رنگ چیدن

    He plotted his play carefully.

    او داستان نمایشنامه‌ی خود را با دقت طرح کرد.

    He quickly plotted out the main twists in the story.

    او پیچش‌های اصلی داستان را به‌سرعت طرح‌ریزی کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    She spent the whole weekend plotting the storyline of her new book.

    تمام آخرهفته را صرف چیدن طرح داستان کتاب جدیدش کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد plot

    1. noun plan, scheme
      Synonyms:
      scheme design trick practice game device scam setup maneuver ruse intrigue conspiracy contrivance artifice machination frame fix stratagem conniving connivance complicity collusion cabal frame-up little game covin booby trap
    1. noun story line
      Synonyms:
      story narrative outline theme subject scenario events incidents action development progress structure design scheme thread scene picture movement enactment suspense unfolding
    1. noun tract of land
      Synonyms:
      land area ground piece lot parcel patch division spread acreage allotment plat
    1. verb plan, scheme
      Synonyms:
      design devise set up project frame sketch outline draft contrive conceive imagine lay hatch cook up scheme maneuver promote operate concoct intrigue conspire connive machinate collude cogitate rough out wangle finagle cabal angle brew
      Antonyms:
      neglect forget
    1. verb map out; draw
      Synonyms:
      draw outline lay out mark locate draft calculate compute put forward chart

    Phrasal verbs

    plot together

    تبانی کردن، توطئه چیدن

    سوال‌های رایج plot

    گذشته‌ی ساده plot چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده plot در زبان انگلیسی plotted است.

    شکل سوم plot چی میشه؟

    شکل سوم plot در زبان انگلیسی plotted است.

    شکل جمع plot چی میشه؟

    شکل جمع plot در زبان انگلیسی plots است.

    وجه وصفی حال plot چی میشه؟

    وجه وصفی حال plot در زبان انگلیسی plotting است.

    سوم‌شخص مفرد plot چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد plot در زبان انگلیسی plots است.

    ارجاع به لغت plot

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «plot» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/plot

    لغات نزدیک plot

    • - plosion
    • - plosive
    • - plot
    • - plot together
    • - plotinus
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    forever forgive and forget formality former fortitude fortuitous fortunately fountain of youth four hundred frederick fresh air Friday fungible furthermore futuristic معذب اسطوخدوس قلک غفلت کردن غافل شدن لب مطلب مشکل تانک الم‌شنگه عسکری آروغ آقا اسطرلاب جناغ سینه طاقدیس
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.