گذشتهی ساده:
plottedشکل سوم:
plottedسومشخص مفرد:
plotsوجه وصفی حال:
plottingشکل جمع:
plotsادبیات سینما و تئاتر پِیرنگ، داستان، طرح داستان، قصه، خط داستان (برای فیلم، کتاب، نمایشنامه و...)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
This novel has a complicated plot.
این رمان داستان پیچیدهای دارد.
I found the movie's plot to be predictable.
به نظر من خط داستانی فیلم قابل پیشبینی بود.
The movie has a very simple plot.
این فیلم پیرنگ بسیار سادهای دارد.
The plot thickened as new characters were introduced.
با معرفی شخصیتهای جدید، قصه پیچیدهتر شد.
The plot twist at the end completely changed my perception of the story.
پیچش داستانی پایانی، فهم من از داستان را کاملاً تغییر داد.
توطئه، دسیسه، نقشه (برنامهریزی پنهانی برای انجام اقدامات مخرب و غیرقانونی)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a plot to assassinate the president
دسیسهی قتل رئیسجمهور
The conspirators hatched a devious plot to overthrow the government.
توطئهگران برای سرنگونی دولت نقشهای موذیانه کشیدند.
Authorities uncovered a plot to bomb several key buildings in the city.
مقامات از توطئهی بمبگذاری در چندین ساختمان کلیدی شهر پرده برداشتند.
قطعهزمین، زمین، قطعه، تکهزمین، قوارهی زمین
He bought a plot of land to build a house.
بهمنظور ساخت خانه، قطعهزمینی را خریداری کرد.
We divided the land into several plots.
زمین را به چندین قطعه تقسیم کردیم.
The farmer divided his field into several plots.
کشاورز، مزرعهی خود را به چندین قطعه تقسیم کرد.
a garden plot
یک قطعه زمین مشجر
a plot of land 20 by 50 meters
یک قواره زمین 20 در 50 متر
a cemetery plot
قطعهای زمین در گورستان
انگلیسی آمریکایی نمودار، طرح
This plot shows the relationship between temperature and pressure.
این نمودار رابطهی بین دما و فشار را نشان میدهد.
The plot provides a visual representation of the experimental results.
این نمودار، نمایشی بصری از نتایج تجربی ارائه میدهد.
رسم کردن، کشیدن، ترسیم کردن، مشخص کردن، طرحریزی کردن
The architect plotted the room dimensions on the blueprint.
معمار ابعاد اتاق را روی نقشهی ساختمانی کشید.
The captain plotted a new route to avoid the storm.
ناخدا مسیر جدیدی را برای دور زدن طوفان ترسیم کرد.
Scientists plotted the changes in temperature over the past decade.
دانشمندان تغییرات دما را در دههی گذشته روی نمودار ثبت کردند.
The engineer plotted the data points on the graph to analyze the trend.
مهندس نقاط داده را روی نمودار رسم کرد تا روند را تحلیل کند.
We need to plot the data points on a graph to see the trend.
ما باید نقاط داده را روی نمودار رسم کنیم تا روند را ببینیم.
They plotted the course of the plane.
آنها مسیر هواپیما را تعیین کردند.
توطئه کردن، دسیسه چیدن، نقشه کشیدن
They plotted against the government.
آنها بر ضد دولت توطئه کردند.
He was accused of plotting against the company.
او به دسیسهچینی علیه شرکت متهم شد.
The villains began to plot their revenge.
تبهکاران شروع به نقشه کشیدن برای انتقام خود کردند.
She suspected that someone was plotting against her.
او گمان میکرد که کسی علیه او دسیسه میکند.
She plotted the murder of her husband.
او نقشهی قتل شوهرش را طرح کرد.
(برای غافلگیر کردن یا شوخی کردن با کسی) نقشه کشیدن، برنامه چیدن، تدارک دیدن
The kids were plotting to scare their dad when he got home.
بچهها نقشه میکشیدند که وقتی پدرشان به خانه میآید، او را بترسانند.
We secretly plotted a fun prank for our teacher’s last day.
ما در خفا برای آخرین روز معلممان، شوخی بامزهای طراحی کردیم.
She’s plotting something special for her best friend’s wedding.
او دارد برای عروسی بهترین دوستش برنامهی سورپرایز ویژهای را میچیند.
پیرنگنویسی کردن، داستانپردازی کردن، طرح داستان را نوشتن، پیرنگ چیدن
He plotted his play carefully.
او داستان نمایشنامهی خود را با دقت طرح کرد.
He quickly plotted out the main twists in the story.
او پیچشهای اصلی داستان را بهسرعت طرحریزی کرد.
She spent the whole weekend plotting the storyline of her new book.
تمام آخرهفته را صرف چیدن طرح داستان کتاب جدیدش کرد.
تبانی کردن، توطئه چیدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «plot» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/plot