آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۵ تیر ۱۴۰۴

    Picture

    ˈpɪktʃər ˈpɪktʃə

    گذشته‌ی ساده:

    pictured

    شکل سوم:

    pictured

    سوم‌شخص مفرد:

    pictures

    وجه وصفی حال:

    picturing

    شکل جمع:

    pictures

    معنی picture | جمله با picture

    noun countable A1

    تصویر، عکس، نقاشی، منظره، تصور

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    Her smile will always be alive in my mind's picture.

    لبخند او همیشه در تصورم باقی خواهد ماند.

    adjusting the television set for a brighter picture

    تنظیم دستگاه تلویزیون برای تصویر روشن‌تر

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a picture of joy

    تجسمی از شادی

    I cannot yet form an accurate picture of what happened.

    هنوز نمی‌توانم آنچه را که اتفاق افتاد دقیقاً در نظرم مجسم کنم.

    He drew an alarming picture of the economic future.

    او تصویر نگران‌کننده‌ای از وضع اقتصادی آینده را ترسیم کرد.

    That ship was really a picture with all its sails unfurled.

    آن کشتی با بادبان‌های گسترده‌اش واقعاً دیدنی بود.

    This camera takes good pictures.

    این دوربین عکس‌های خوبی می‌گیرد.

    His poetry offers a picture of his inner thoughts.

    شعر او تصویری از اندیشه‌های درونی‌اش را ارائه می‌دهد.

    Her face was the very picture of grief.

    چهره‌اش نمادی از اندوه بود.

    He is a picture of his father.

    او عین پدرش است.

    She is a picture of health.

    او مظهر سلامتی است.

    She should be in the pictures with that beautiful face!

    با آن چهره‌ی زیبا جا دارد که در فیلم بازی کند!

    a picture of a rural scene

    تصویر منظره‌‌ای روستایی

    The pictures painted by Kamal Ulmolk are famous.

    نقاشی‌هایی که کمال‌الملک کشیده است، معروف است.

    a picture gallery

    نمایشگاه عکس

    walls hung with pictures

    دیوارهایی که به آن تصویر آویخته است

    pictures of their wedding

    عکس‌های عروسی آن‌ها

    noun countable

    شرح، وضع، وصف

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    The present political picture is promising.

    وضع سیاسی فعلی امیدبخش است.

    a living picture of life in ancient Iran

    شرح زنده‌ای از زندگی در ایران باستان

    noun countable

    سینما، فیلم

    Do you go to the pictures often?

    خیلی سینما می‌روی؟

    Last night I saw a nice picture.

    دیشب یک فیلم خوب دیدم.

    verb - transitive

    با عکس نشان دادن، روشن ساختن، نقاشی کردن، مجسم کردن، به تصویر کشیدن، تصور کردن

    I can't picture myself as a teacher.

    نمی‌توانم تصور معلم بودن را بکنم.

    His poetry pictures the world of his childhood.

    اشعار او دنیای کودکی وی را نشان می‌دهند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    His house is pictured in the next page.

    خانه‌ی او در صفحه‌ی بعد نشان شده است.

    She was pictured holding a flag.

    درحالی که پرچم به دست گرفته بود، از او عکس گرفتند.

    The book pictures the victory of the Mongols and the destruction of Iran.

    این کتاب پیروزی مغولان و ویرانی ایران را مجسم می‌کند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد picture

    1. noun illustration, likeness of something
      Synonyms:
      image representation figure copy likeness portrait drawing depiction account description photo photograph replica delineation outline sketch presentment similitude piece art print double effigy statue blueprint re-creation draft impression painting engraving icon lookalike portrayal report cartoon doodle twin ringer tableau spectacle canvas simulacrum duplicate spitting image panorama
    1. noun perfect example
      Synonyms:
      example epitome embodiment personification essence archetype
    1. noun entertainment film
      Synonyms:
      movie film motion picture picture show cinema flick show moving picture photoplay cartoon
    1. verb depict, describe
      Synonyms:
      describe represent show portray illustrate render interpret draw paint sketch image photograph delineate limn
    1. verb form vision in one’s mind
      Synonyms:
      imagine see dream envision visualize fancy portray fantasize create conceive of daydream see in the mind’s eye

    Collocations

    take a picture

    عکس گرفتن

    Idioms

    as pretty as a picture

    بسیار زیبا، خیلی قشنگ

    get the picture?

    (عامیانه) می‌فهمی؟، سرت می‌شه؟، حالیت می‌شه؟

    in (or out of) the picture

    دخیل (یا نا دخیل)، وارد (یا ناوارد) در وضعیت

    a picture paints a thousand words

    شنیدن کی بُوَد مانند دیدن (آن‌چه عیان است، چه حاجت به بیان است) (گاهی یک تصویر گویاتر از هزار کلمه است) (تصویر، خود گویاست)

    لغات هم‌خانواده picture

    • noun
      picture
    • adjective
      pictorial, picturesque
    • verb - transitive
      picture

    سوال‌های رایج picture

    معنی picture به فارسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی «picture» در زبان فارسی به «تصویر» یا «عکس» ترجمه می‌شود.

    تصویر، یکی از اساسی‌ترین ابزارهای ارتباطی در زندگی انسان است؛ ابزاری که پیش از زبان نوشتاری و حتی گفتاری، نقش مهمی در انتقال معنا، احساس و تجربه داشته است. از نقاشی‌های غارهای باستانی گرفته تا عکس‌های دیجیتال امروزی، تصویر همواره وسیله‌ای برای ثبت، مستندسازی، بیان و خلق واقعیت بوده است. این واژه می‌تواند به بازنمایی بصری هر چیز قابل دیدن اشاره داشته باشد؛ چه یک عکس واقعی، چه یک نقاشی خیالی یا حتی یک تصویر ذهنی.

    در دنیای مدرن، «عکس» نقش پررنگی در زندگی روزمره دارد. با گسترش تلفن‌های هوشمند و شبکه‌های اجتماعی، انسان معاصر بیش از هر زمان دیگری با تصویر زندگی می‌کند. ما لحظه‌هایمان را با عکس ثبت می‌کنیم، احساساتمان را از طریق تصاویر به اشتراک می‌گذاریم و حتی هویت دیجیتالمان را بر اساس تصاویری که از خود منتشر می‌کنیم، شکل می‌دهیم. عکس‌ها دیگر فقط ابزار ثبت واقعیت نیستند، بلکه تبدیل به زبان شخصی و جمعی انسان‌ها شده‌اند.

    در هنرهای تجسمی، «تصویر» نه‌تنها ثبت‌کننده‌ی واقعیت، بلکه آفریننده‌ی جهان‌های خیالی، ذهنی و نمادین است. نقاشی، طراحی، گرافیک، عکاسی هنری و تصویرسازی از شاخه‌هایی هستند که با تصویر سر و کار دارند و هرکدام از آن‌ها می‌کوشند تا با استفاده از ترکیب رنگ، نور، فرم و فضا پیامی خاص را منتقل کنند. در این فضا، تصویر چیزی فراتر از یک بازنمایی ساده است؛ بلکه ابزاری برای تأمل، نقد، پرسش‌گری یا برانگیختن احساس است.

    در رسانه و تبلیغات، تصویر نقش حیاتی در جلب توجه مخاطب و انتقال سریع پیام دارد. یک تصویر قوی می‌تواند بیش از هزار واژه تأثیرگذار باشد. برندها، شرکت‌ها و سازمان‌ها با بهره‌گیری از عکس‌ها، لوگوها و طراحی‌های تصویری می‌کوشند تا هویت بصری منحصربه‌فردی برای خود ایجاد کنند. در این زمینه، قدرت تصویر در متقاعدسازی، تأثیرگذاری و ماندگاری در ذهن مخاطب انکارناپذیر است.

    در سطح ذهنی و فلسفی، «تصویر» تنها به شکل فیزیکی آن محدود نمی‌شود. انسان‌ها در ذهن خود نیز «تصویرسازی» می‌کنند؛ مثلاً تصویر یک آینده‌ی ایده‌آل، تصویر ذهنی از خود، یا تصویری خیالی از فرد مورد علاقه. این تصاویر ذهنی در تصمیم‌گیری‌ها، رؤیاپردازی‌ها و حتی سلامت روانی نقش مهمی ایفا می‌کنند. تصویر، در این معنا، پلی است میان تجربه‌ی بیرونی و ادراک درونی.

    «تصویر» تنها بازتابی از آن‌چه دیده می‌شود نیست، بلکه بخشی از ساختار تفکر، فرهنگ، احساس و ارتباط در زندگی انسان است. از دیرباز تاکنون، تصویر قدرت داشته است: قدرتِ ثبت، قدرتِ الهام‌بخشی، قدرتِ هدایت ذهن، و حتی قدرتِ تغییر جهان.

    گذشته‌ی ساده picture چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده picture در زبان انگلیسی pictured است.

    شکل سوم picture چی میشه؟

    شکل سوم picture در زبان انگلیسی pictured است.

    شکل جمع picture چی میشه؟

    شکل جمع picture در زبان انگلیسی pictures است.

    وجه وصفی حال picture چی میشه؟

    وجه وصفی حال picture در زبان انگلیسی picturing است.

    سوم‌شخص مفرد picture چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد picture در زبان انگلیسی pictures است.

    ارجاع به لغت picture

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «picture» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/picture

    لغات نزدیک picture

    • - pictor
    • - pictorial
    • - picture
    • - picture hat
    • - picture show
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.