شکل جمع:
epitomesنمونه، مظهر، مثال بارز، الگو، سرمشق، تجلی، نمود
My mother was the epitome of kindness.
مادرم مثال بارز مهربانی بود.
The British system of government is the epitome of traditionalism.
نظام حکومت انگلستان مظهر سنتگرایی است.
خلاصه، مختصر، خلاصهی رئوس مطالب
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The report served as the epitome of the research findings, capturing all key points succinctly.
این گزارش بهعنوان مختصری از یافتههای تحقیق عمل کرد و تمام نکات کلیدی را بهطور خلاصه بیان کرد.
Her speech was the epitome of clarity, summarizing complex ideas in just a few minutes.
سخنرانی او خلاصهی منظمی بود و ایدههای پیچیده را تنها در چند دقیقه خلاصه میکرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «epitome» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/epitome