شکل جمع:
examplesنمونه، مثال، مصداق
The best example of a self-made man is this same Abbas Khan.
بهترین نمونهی آدم خودساخته همین عباسخان است.
This dictionary has examples which show the usage of words.
این فرهنگ دارای مثالهایی است که کاربرد واژهها را نشان میدهند.
an example of courage
نمونهی شجاعت
مثال، نمونه (در آموزش چیزی)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She gave an example to show how the formula works in practice.
او مثالی زد تا نشان دهد این فرمول در عمل چگونه کار میکند.
Give a few more examples.
چند مثال دیگر بزن.
الگو، سرمشق، نمونه (اخلاقی/رفتاری)
Parents should set a good example to their children in how they treat others.
والدین باید در نحوهی رفتار با دیگران، الگوی خوبی برای فرزندان خود باشند.
His generosity is a shining example for everyone in the community.
سخاوت او نمونهای درخشان برای همهی اعضای جامعه است.
عبرت، سرمشق، الگوی بد
He is a bad example for his brothers.
او برای برادرانش الگوی بدی است.
He was punished severely as an example to anyone thinking of breaking the law.
او بهشدت مجازات شد تا برای هر کسی که به فکر قانونشکنی بیفتد عبرتی باشد.
to punish a student severely as an example to others
برای عبرت دیگران شاگردی را سخت تنبیه کردن
مثال عالی، نمونه بارز
از ... سرمشق گرفتن
مایهی عبرت (دیگران) کردن
سرمشق بودن، الگو بودن (برای دیگران)
شکل جمع example در زبان انگلیسی examples است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «example» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/example