امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Stereotype

ˈˈstɛriəˌtaɪp ˈstɛrɪə(ʊ)taɪp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    stereotypes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1
کلیشه، تفکر قالبی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- That novel is full of stereotype characters.
- آن رمان از شخصیت‌های کلیشه‌ای پر است.
- racial stereotypes
- کلیشه‌های نژادی
verb - transitive
کلیشه‌ کردن، تفکر قالبی داشتن
- The media often stereotypes certain ethnicities.
- رسانه‌ها اغلب درمورد قومیت‌های خاصی تفکر قالبی دارند.
- Don't stereotype her based on her appearance alone.
- تنها بر اساس ظاهرش کلیشه‌ نکنید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stereotype

  1. noun idea held as standard, example
    Synonyms:
    average boilerplate convention custom fashion formula institution mold pattern received idea
    Antonyms:
    difference
  1. verb categorize as being example, standard
    Synonyms:
    catalogue conventionalize define dub institutionalize methodize normalize pigeonhole regulate standardize systematize take to be typecast
    Antonyms:
    differentiate dissimilate

ارجاع به لغت stereotype

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stereotype» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stereotype

لغات نزدیک stereotype

پیشنهاد بهبود معانی