امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Institution

ˌɪnstəˈtuːʃn ˌɪnstɪˈtjuːʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    institutions

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun B2
تأسیس قضایی، اصل حقوقی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
noun
رسم معمول، عرف، سنت، نهاد
- The institution of this custom dates back to the Safavid period.
- برقراری این رسم به دوران صفویان برمی‌گردد.
- The tea break has become an institution in many offices.
- تنفس برای صرف چای در خیلی از ادارات رسم شده است.
- the institution of marriage
- رسم زناشویی
- Among us, getting together on Fridays had become a family institution.
- در میان ما گردهمایی روز جمعه یک سنت خانوادگی شده بود.
- The family is a fundamental social institution.
- خانواده نهاد اساسی اجتماعی است.
noun
بنگاه، مؤسسه، بنیاد
- the Smithsonian Institution
- بنیاد اسمیسونیان
- institutions of higher learning
- مؤسسات آموزش عالی
- a literary institution
- بنیاد ادبی
- a mental health institution
- تیمارگاه بیماران روانی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد institution

  1. noun organization
    Synonyms: academy, association, asylum, business, clinic, college, company, conservatory, establishment, fixture, foundation, guild, hospital, institute, institution, orphanage, school, seminar, seminary, society, system, university
  2. noun organization, usually educational
    Synonyms: academy, association, asylum, business, clinic, college, company, conservatory, establishment, fixture, foundation, guild, hospital, orphanage, school, seminar, seminary, society, system, think tank, university

Collocations

ارجاع به لغت institution

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «institution» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/institution

لغات نزدیک institution

پیشنهاد بهبود معانی