با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید
خرید اشتراک

    Conservatory

    kənˈsɜrːvətɔːri kənˈsɜːvətri
    آخرین به‌روزرسانی:

    توضیحات

    شکل نوشتاری این لغت در انگلیسی بریتانیایی در معنای اول: conservatoire

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable
    هنر مدرسه‌ی هنرهای زیبا، کنسرواتوار (به‌ویژه موسیقی)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری
    - I am currently studying music at the conservatory and hope to become a professional pianist one day.
    - در حال حاضر در مدرسه‌ی هنرهای زیبا موسیقی می‌خوانم و امیدوارم روزی پیانیستی حرفه‌ای شوم.
    - Many successful artists and musicians have graduated from this conservatoire.
    - بسیاری از هنرمندان و نوازندگان موفق از این کنسرواتوار فارغ‌التحصیل شده‌اند.
    noun countable
    conservatory, اتاق آفتاب‌گیر، گلخانه (اتاقی با دیوارها و سقف شیشه‌ای که معمولاً به خانه متصل است و برای پرورش گیاهان یا استراحت از آن استفاده می‌شود)
    اتاق آفتاب‌گیر، گلخانه (اتاقی با دیوارها و سقف شیشه‌ای که معمولاً به خانه متصل است و برای پرورش گیاهان یا استراحت از آن استفاده می‌شود)
    - Their conservatory was filled with exotic plants from around the world.
    - گلخانه‌ی آن‌ها پر از گیاهان عجیب‌وغریب از سراسر جهان بود.
    - The conservatory provided the perfect space for the family to enjoy their morning coffee.
    - اتاق آفتاب‌گیر فضای مناسبی را برای خانواده برای لذت بردن از قهوه‌ی صبحگاهی‌شان فراهم کرده بود.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد conservatory

    1. noun greenhouse
      Synonyms: cold frame, glasshouse, hot house, nursery

    ارجاع به لغت conservatory

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «conservatory» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/conservatory

    لغات نزدیک conservatory

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    خط شیار خفت عقل خلع کسوت کردن خلوت شکنی خم کردنی خموشگری کردن خمیده شدن خوابکی بودن خواهکاره خود بزرگ شمار خود را خفیف کردن خود پدافند خودآئینی خودآموز خوداتکا خودانگیزانه خودایمن خودپوش خودپیشاوری خوراک پیک نیک خورشید ماهی خورگرفت کردن خوش آمدگری خوش بنیه گی خوشبینی گرایی خوشکامساز خون روش داشتن خونخوار شدن خونرنگزا خیره چشمی خیززدن خیزش موشک