آیکن بنر

فقط تا ۴ مهر - تا ٪۵۰ تخفیف پاییزی «اشتراک هوش مصنوعی»

فقط تا ۴ مهر - تا ٪۵۰ تخفیف هوش مصنوعی

خرید با تخفیف
آخرین به‌روزرسانی:

Plate

pleɪt pleɪt

گذشته‌ی ساده:

plated

شکل سوم:

plated

سوم‌شخص مفرد:

plates

وجه وصفی حال:

plating

شکل جمع:

plates

معنی plate | جمله با plate

noun countable A1

بشقاب

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

مشاهده

She placed the salad on the large plate.

او سالاد را روی بشقاب بزرگی گذاشت.

The artist decorated the ceramic plate beautifully.

هنرمند بشقاب سرامیکی را به‌زیبایی تزئین کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The kitchen was filled with dirty plates after the birthday party.

بعداز جشن تولد آشپزخانه پر از بشقاب‌های کثیف بود.

noun countable

بشقاب، پرس غذا، به‌قدر یک بشقاب (مقدار غذای روی بشقاب)

همچنین می‌توان از plateful استفاده کرد.

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

Pedrame ate two plates of Ghormeh Sabzi.

پدرام دو بشقاب قرمه‌سبزی خورد.

We ordered five plates of Chelow kabab in the restaurant.

ما در رستوران پنج پرس چلوکباب سفارش دادیم.

noun countable

پلیت، صفحه، ورق، روکش، لوح (قطعه‌ای مسطح، سخت و خم‌ناپذیر)

He measured the dimensions of the steel plate.

او ابعاد ورق فولادی را اندازه‌گیری کرد.

The archaeologists uncovered a mysterious bony plate in the burial site.

باستان‌شناسان صفحه‌ی استخوانی مرموزی را در محوطه‌ی تدفینی کشف کردند.

noun countable

(صنعت چاپ) پلیت، لوح، زینک (صفحات یا قالب‌هایی فلزی که برای چاپ تصاویر یا متون بر روی سطوح مختلف استفاده می‌شوند)

The book illustrations were made from copper plates.

تصاویر کتاب از لوح‌های مسی ساخته شده بودند.

Old printing plates were displayed in the museum.

پلیت‌های چاپ قدیمی در موزه به نمایش گذاشته شدند.

noun countable

ورزش صفحه‌ی وزنه، وزنه‌ی هالتر، صفحه‌ی هالتر

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

مشاهده

Sadra lifted the bumper plate with ease.

صدرا وزنه‌‌ی هالتر را به‌راحتی بلند کرد.

The gym was filled with colorful bumper plates stacked neatly on the rack.

سالن بدن‌سازی پر از صفحات وزنه‌ی رنگارنگی بود که به‌طور مرتب روی قفسه چیده شده بودند.

noun countable

تصویر، عکس (در کتاب)

The plates in the encyclopedia were printed on high-quality paper.

تصاویر در دایرةالمعارف روی کاغذ باکیفیت چاپ شدند.

The illustrated plates made the textbook more attractive to students.

تصاویر موجود در کتاب درسی، آن را برای دانش‌آموزان جذاب‌تر کرده بود.

noun singular informal

انگلیسی آمریکایی ورزش (the plate) (بیسبال) جایگاه توپ‌زن، بیس‌خانه (محل قرارگیری زننده‌ی توپ و نقطه‌ای که بازیکنان هنگام به پایان رساندن یک دور بازی به آن می‌رسند)

شکل عامیانه‌ی لغت home plate

The baseball player stepped up to the plate with confidence.

بازیکن بیسبال با اعتمادبه‌نفس به سمت جایگاه توپ‌زن قدم برداشت.

He adjusted his stance before swinging the bat at the plate.

او قبل‌از چرخاندن چوب بیسبال در جایگاه توپ‌زن حالت ایستادن خود را تنظیم کرد.

noun uncountable

آبکاری، روکش (لایه‌ی نازکی از فلز که سطح فلز یا شیئی دیگر را پوشانده است)

The spoons are silver plate.

این قاشق‌ها آبکاری نقره دارند.

Atousa's watch was gold plate.

ساعت مچی آتوسا روکشی از طلا داشت.

noun countable

انگلیسی آمریکایی زمین‌شناسی صفحه، لایه (هر یک از لایه‌های بزرگ، سنگی و متحرکی که طبق نظریه‌ی زمین‌ساخت صفحه‌ای تشکیل‌دهنده‌ی سطح زمین هستند)

Tectonic plates shift slowly beneath the Earth's surface.

صفحات تکتونیکی به‌آرامی زیر سطح زمین جابجا می‌شوند.

The movement of tectonic plates causes earthquakes.

حرکت صفحات تکتونیکی باعث ایجاد زمین‌لرزه می‌شود.

noun uncountable

ظروف زینتی، ظروف طلا، ظروف نقره

All the museum plate was stolen.

تمام ظرف‌های زینتی موزه دزدیده شده بودند.

He admired the intricate designs of the church plate.

او طراحی‌های ظریف ظروف زینتی کلیسا را ​​تحسین کرد.

noun countable

پلاک

Motorcycles are required to carry visible plates at all times.

موتورسیکلت‌ها موظف‌اند همواره پلاک قابل مشاهده داشته باشند.

Without a plate, the vehicle is not legally allowed on the road.

بدون پلاک، خودرو اجازه‌ی قانونی برای حرکت در جاده را ندارد.

verb - transitive

آبکاری کردن، روکش کردن، روکش‌دهی کردن (قرار دادن لایه‌ی نازکی از فلزاتی مانند طلا و نقره بر روی سطح جسم دیگر)

The dishes are plated with gold.

این ظرف‌ها با طلا آبکاری شده‌اند.

She decided to plate the jewelry with silver.

او تصمیم گرفت که جواهرات را با روکش نقره آبکاری کند.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد plate

  1. noun dish or meal served

Idioms

on a plate

(عامیانه) با کوشش کم، دو دستی (تقدیم شده)

on one's plate

(عامیانه) کار (در دست انجام)

have a lot on one's plate

بسیار پرمشغله بودن، کلی کار روی سر کسی ریختن، وقت سر خاراندن نداشتن، بسیار سرشلوغ بودن

سوال‌های رایج plate

گذشته‌ی ساده plate چی میشه؟

گذشته‌ی ساده plate در زبان انگلیسی plated است.

شکل سوم plate چی میشه؟

شکل سوم plate در زبان انگلیسی plated است.

شکل جمع plate چی میشه؟

شکل جمع plate در زبان انگلیسی plates است.

وجه وصفی حال plate چی میشه؟

وجه وصفی حال plate در زبان انگلیسی plating است.

سوم‌شخص مفرد plate چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد plate در زبان انگلیسی plates است.

ارجاع به لغت plate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «plate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/plate

لغات نزدیک plate

پیشنهاد بهبود معانی